Канал: یک استکان داستان

داستان واقعی بسیار غم انگیز رها | قشنگ ترین داستانی که تو عمرت شنیدی

داستان واقعی بسیار غم انگیز رها | قشنگ ترین داستانی که تو عمرت شنیدی

داستان واقعی تکان دهنده‌ | دختر خدمتکارمون مجبورم کرد باهاش برم تو اتاق و ...

داستان واقعی تکان دهنده‌ | دختر خدمتکارمون مجبورم کرد باهاش برم تو اتاق و ...

شوهرم ناپدید شد و بعد از کلی گشتن فهمیدم زنداداشم با خواهرش ....😰 | بر اساس داستان واقعی

شوهرم ناپدید شد و بعد از کلی گشتن فهمیدم زنداداشم با خواهرش ....😰 | بر اساس داستان واقعی

داستان واقعی | پرستار پیرزنی بودم که پسرش هر روز ...

داستان واقعی | پرستار پیرزنی بودم که پسرش هر روز ...

خدمتکار بودم و زن رییسم بچه دار نمیشد. ... | داستان واقعی

خدمتکار بودم و زن رییسم بچه دار نمیشد. ... | داستان واقعی

وقتی شوهرم نبود ... | بر اساس داستان ارسالی واقعی

وقتی شوهرم نبود ... | بر اساس داستان ارسالی واقعی

تو گوشی شوهرم چیزی دیدم که همه محله رو به هم ریخت ....

تو گوشی شوهرم چیزی دیدم که همه محله رو به هم ریخت ....

زن کسی شدم که ازش متنفر بودم . روز عروسیم عشق قبلیم کاری کرد که ....

زن کسی شدم که ازش متنفر بودم . روز عروسیم عشق قبلیم کاری کرد که ....

داستان واقعی که اشکت رو در میاره | بچه یک سالم رو ازم گرفتن ولی ۲۳ سال بعد ...

داستان واقعی که اشکت رو در میاره | بچه یک سالم رو ازم گرفتن ولی ۲۳ سال بعد ...

مال شوهرم خیلی کوچک بود منم از دوستش خواستم تا ...

مال شوهرم خیلی کوچک بود منم از دوستش خواستم تا ...

برای ورزش رفتم تو پارک با ساپورت فسفری چسبون ....

برای ورزش رفتم تو پارک با ساپورت فسفری چسبون ....

برادرشوهرم مجرد بود ولی کارش رو خیلی حرفه ای میکرد منم ازش خواستم تو تنهاییم....

برادرشوهرم مجرد بود ولی کارش رو خیلی حرفه ای میکرد منم ازش خواستم تو تنهاییم....

دوست زنم اومد خونمون. تنها بودم و ....

دوست زنم اومد خونمون. تنها بودم و ....

پرستار بیمارستان بودم و مریض کارخونه دارم منو ...

پرستار بیمارستان بودم و مریض کارخونه دارم منو ...

دوست پسر مامانم خیلی عوضی بود منم برای فرار از دستش ‌‌...

دوست پسر مامانم خیلی عوضی بود منم برای فرار از دستش ‌‌...

لباس فروشی داشتم و یه دختر خوشگل ...

لباس فروشی داشتم و یه دختر خوشگل ...

شوهرم باهام کاری کرد که رفتم بیمارستان

شوهرم باهام کاری کرد که رفتم بیمارستان

شکاک بودن شوهرم منو وادار کرد کاری کنم که تا عمر داشت....

شکاک بودن شوهرم منو وادار کرد کاری کنم که تا عمر داشت....