این داستان: مجسمه پدر
.
در ابتدا پدر مثل هر استاد دانشگاه دیگر ثروت چندانی نداشت ولی سرانجام ثروتمند شد. او در آخرین سالهای زندگی اش ثروتی افسانه ای به هم زده بود، و خود من و بچه ها و نوه هایم هم همین طور... خوب بگذریم. خودتان میتوانید ببینید ببینید. مجسمه هایی نیز به یاد او بر پا کرده اند. قدیمی ترینشان در دامنهء همین تپه است...
.
راه های ارتباطی دیگر
[ Ссылка ]
[ Ссылка ]
.
@behnamparsi
داستان کوتاه علمی تخیلی مجسمه پدر
Теги
کتاب صوتیداستان های فارسیداستانمتن به گفتارداستان علمی تخیلیداستان کوتاهداستان های تخیلیکتابهای صوتیکتاب صوتی فارسیکتابهای صوتی ایرانی و خارجیکتاب فارسیnovelpersian novelگویندهفن بیانصدابازیگربهنامپارسیبهنام پارسیbehnam parsibehnamparsiصداصداپیشهدوبلرthe voiceداستان ماوراءداستان های علمی تخیلیفانتزیمجسمه پدرآیزاک آسیموفIsaac Asimovfather statueفرید ذاکرکتاب گویا