کلفت عمارت خان بودم تو طویله خان اومد سراغم مردونگی کلف * تش و درآورد وبا یه تقه جررم داد همون شب..
دوست شوهرم جررم داد شوهرم تو شرط بندی منوباخت قرار شد یه شب در اختیار دوستش باشم تا صبح ده دست منو..
زندگی آرومی داشتیم ولی شوهرم با یه سری آدمایی دوست شد که زندگیمون که بعد از اون زندگیمون زیر و رو شد .شوهرم یه شب که مس*ت بود تو قمار منو باخت مجبور شدم برای نجات جون خودم و خونوادم خودم و در اختیار دوستش قرار بدم . با اون هیکل ضمختش تا صبح از پشت ده دست منو ..
#داستان_زندگی
#ازدواج
#داستان_ایرانی
#پادکست_داستان_فارسی
#عشق
این ویدیو رو از اینجا ببینید[ Ссылка ]
زن رییسم به شدت دا*غ بود هر شب من میبرد خونش و ..[ Ссылка ]
صابکار 70 سالم در ازای رابطه حقوق بیشتری بهم میداد [ Ссылка ]
پادکست داستان صوتی
کتاب صوتی
شهر داستان
پادکست داستان فارسی
عشق
زن زندگی آزادی
بکارت
رمان صوتی عاشقانه
رمان
رمان صوتی
لطفا اگه لایق میدونید کانال خودتون رو سابسکرایب کنید این حمایت شما برام خیلی ارزشمنده . ممنون
Ещё видео!