حافظ » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۸۰
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدهها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
#hafez_ghazal_1
#farsi #
#فردوسی
#rumi
#poetry#
#farsi #
#rumi #persian_poetry
#hafez_poetry
#hafez_ghazal_1
- Music -
Lizenz
Creative Commons-Lizenz mit Quellenangabe (Wiederverwendung erlaubt)
#bbcpersian
بهداد بابایی نوازنده سهتار و نوید افقه نوازنده تمبک.
#شعر
#حافظ
#غزل
#hafezeshirazi
#bedil
#بیدل
Ещё видео!