#سعدی
#shorts
بَسَم از هوا گرفتن که #پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مَجالی
نه رَهِ گُریز دارم نه طریق آشنایی
چه غمْ اوفتادهای را که تواند احتیالی
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت #اتصالی
چه خوش است در فراقی همه عمر #صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو #حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن
که شبی #نَخُفته باشی به درازنای #سالی
غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چُنان اسیرِ #عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای #قیامت بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی
که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچهای و بربط برهد به گوشمالی
دگر #آفتاب رویت مَنِمای آسمان را
که قمر ز #شرمساری بِشِکست چون #هلالی
خَطِ مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلمِ غبار میرفت و فرو چکید خالی
تو هم این مگوی سعدی که نظر #گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چُنین #جمالی
#کتابباز
#دکتر_کاکاوند
Ещё видео!