عرفان بر دو قسم عملی و نظری است. از نظر فلسفی، عرفان عملی فرع بر عرفان نظری است و ارزش هر عملی به اندیشهٔ آن عمل است؛ از این رو هم در فلسفه و حکمت و هم در عرفان، ارزش عرفان عملی و نیز ارزش حکمت یا فلسفهٔ عملی به عرفان نظری و فلسفهٔ نظری است. بر این اساس، عرفان عملی به خودی خود هیچ موقعیتی ندارد و این عرفان نظری و بلندای آن است که عرفان عملی را ارزش و موقعیت میدهد و آن را نتیجهبخش میسازد. ار سوی دیگر، عرفان و سلوک از مقولهٔ علوم مفهومی و ذهنی نیست، بلکه امری اقتداری و عملیاتی است. درست است که برای سلوک باید معرفت و آگاهی داشت، اما دانستن نقشهٔ راه به معنای گام برداشتن و سیر این راه نیست. بنابراین سالک نباید با مطالعهٔ کتابهای عرفانی بپندارد عارف شده است و نباید به مغالطهٔ خلط میان علم و قدرت دچار آید. درست است که هر علمی که ویژگی انشایی بودن را داشته باشد عین قدرت است، اما علمهای مفهومی که به تعبیر درست، «معلومات» است تنها مفهوم و صرف اخبار است و بس. عرفان نقشهخوانی ندارد و فقط آموزشی نیست، بلکه تمرین درد و مشق عشق است. عشق و معرفت با نگاه به کاغذ یا با آبگوشت خانقاه به دست نمیآید، بلکه این ارادت و ریاضت آگاهانه است که قدرت تمکین میآورد.بیشتر آنان که تنها در پی علم هستند میخواهند هر چیزی را بدانند و هر دانشی را داشته باشند. چنین کسانی چون کودکی لوس هستند که هرچه میبینند را میخواهند. طبیعی است چنین روحیهای که اشتغال فراوان میآورد با سلوک منافات دارد.
آیت الله محمد رضا نکونام عارف محبوبی با بیش از هشتصد اثر علمی
Ещё видео!