#رامش
#Ramesh
#گاهی#به#یاد#من#باش#
این آهوی خوش چشم است که میخواند...گاهی به یاد من باش
مگر میشود به یاد او نبود واز افسوسش و زیارت و پیشوازش نگفت.اگر تابستانی بود با او بود و لب دریایمان با او و همانطور که او می خواند اگر خواب هم نبود دق میکردیم.چه که او با ما بوده و هست در خوابهایمان...خواب برگشت به روزهای طلایی..اگر او حرمی بود ما زاءرش بودیم و سجده کنش .با او بود که غروبهایمان قشنگ بودندو زیبا .اشگهایش مرواریدی بود بر گونه.راهش راه خودش بود و بس.آرام بود و خجالتی و دوستداشتنی. اگر اول نبود برای همه اول بود در مقام آوری.رقابتی نداشت چون میدانست که رقیبی ندارد و همین او را بی نظیر می ساخت.آدمک مزرعه عشق بی نوا شده ایست بدون باران غزل.نمی دانم که میداند که بی او ما کسی را نداریم که برایمان از وصیت وشیون بخواند.
قصه او قصه لبهای یخ زده شد ودر رویاهای عاشقانش ماندگار و ابدی.ما به رضای او راضی هستیم،.اگر برای ما از عروس نقره پوشی نمی خواند و از جهان سوم و بی عدالتی فریاد بر نمی آورد.اگر با شیطونک ما را به وجد و شعف وانمی داشت ، ما نه گاهی بلکه همیشه به یاد او هستیم. رامش ورقی طلایی است در تاریخ هنر و فرهنگ ما.سلامت باشد و پایدار.بوسه دوستدارانش همیشه به راه اوو بداند
Ещё видео!