غزل شماره 12 حافظ به همراه تفسیر - اشعار حافظ
غزلیات حافظ - Hafez Shirazi
نقاش چهره شاعر، استاد نادر لنجانی
[ Ссылка ]
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است
ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو
شاهراهیست که منزلگه دلدار من است
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است
طبله عطر گل و زلف عبیرافشانش
فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است
باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران
کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است
شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
نرگس او که طبیب دل بیمار من است
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است
غزل شماره 51 حافظ به همراه تفسیر - Ghazaliat Hafez
لعل به خون تشنه و تر و تازه ، لب یار من است . و برای دیدن لب یار یا برای دیدن خودِ جانان و یا بعد از دیدن جانان و یا لب جانان ، کارِ من جان دادن است . [ لعل = اسم یک گوهر مشهور و معین / سیراب / در لغت به معنی از آب سیر گشته ولی مجازاََ به معنی طراوت و لطافت است / به خون تشنه = تشنه خون ، عبارت است از سرخی زیاد ]
از آن چشمان سیاه و مژگانِ دراز ، شرمش باد هر آن که دلبری و شیوۀ آن جانان را دیده و با وجودِ این در انکار من است . یعنی شرمنده باد آن کسی که سود او جنون و رسوایی مرا انکار می کند . زیرا جانان با آن چشم و مژگان به هر که توجه کند . اسیر کمند عشق می کندش و بعد از عشق دیوانگی و جنون ضروری است . [ برخی گویند : غرض از انکار من یعنی عشق مرا انکار می کند . یعنی گوید تو عاشق نیستی ]
ای ساربان رخت و اثواب مرا از دروازۀ شهر بیرون مبر ، زیرا سر کوی آن جانان شاه راهی است که هم آنجا سر منزل دلدار من است . یعنی مسیر و گردشگاهش است . زیرا آن محله و آن سر کوی ، مجمع دلبران است . پس در اینصورت آنجا را ترک می کنی کجا می روی . [ ساربان = شتربان / رخت = اثواب خانه / دروازه = درهای محله که شب ها برای ایمن ماندن از ورود دزد بسته می شود / شاهراه =یعنی بهترین راه زیرا شاه به معنای بهتر و خوب است / سر منزل = ابتدای محل نزول ]
غلام طالع خود هستم که در این قحطی وفا ، یعنی در دورانی که کسی به کسی وفا نمی کند . این از اقبال من است که عشق و محبت آن لولی مرا بی اختیار به خود جذب نموده ، عاشق خود کرده است . [ قحط = نایاب / قحط وفا = کسی به کسی وفا نکند / لولی = نام طایفه ای از کولیان عجم است که مابین شیراز و اصفهان ییلاق قشلاق دارند / سرمست = سرخوش ]
طبلۀ عطر گل ، مراد خود گل است و زلف عبیر افشان ، باز هم مراد خود گل است ، یک فیض جزیی است از بوی خوش عطار من . یعنی گل ، بوی خوش و معطر خود را از جانان من استقاضه کرده است . حاصل کلام : بوی خوشی که در گل وجود دارد یک شمه و یک ذره از بوی خوش جانان من است . [ طبله = تقریباََ مثل طبق است ولی گرد نیست / فیض = در اصطلاح بهره و نفعی به کسی رسیدن ]
ای باغبان مرا چون نسیم از درِ باغ مَران . یعنی نسیم ، درِ باغ قرار نگرفته زود می گذرد . پس حالا مرا هم مانند نسیم مکن . یعنی زود از درِ باغ مرانم . بلکه بگذار وارد باغت شوم و آن را سیر و تماشا نمایم و در گوشه ای از آن قرار بگیرم . زیرا آب گلزار تو از اشک چون گلنار چشم من است . یعنی باغت از اشک چشم من سیراب می شود . [ باغبان = باغ چی یا باغچه چی ]
چشمان چون نرگس او که طبیب دلِ خستۀ من است . برای مداوا از لب یار شربت گلابدار برایم تجویز کرده است .
آنکه در طرز و اسلوب غزل گفتن به حافظ نکته آموخت . یار شیرین بیان و نادره گفتار من است . [ طرز = نمط و اسلوب / نادره گفتار = مراد از کسی که سخنان او را کسی دیگر نتواند بگوید ]
#Hafez #حافظ_شیرازی #اشعارحافظ
غزل شماره 51 حافظ به همراه تفسیر - Ghazaliat Hafez
Теги
Hafiz poems in Englishhafez poetryHafiz poetry Englishغزلیات حافظدیوان غزلیات حافظحافظHafez Shiraziاشعار حافظhafez shirazi poemsحافظ شیرازیحافظ شیرازی غزلشعر حافظ شیرازیدیوان حافظ شیرازیحافظ شیرازی اشعاردیوان حافظ با معنی و تفسیر کاملمعنی فال حافظpersian poetryPersian poetry englishfarsi poetryIranian poemIranian poetryIranian poemsHafez poemsغزل شماره 51 حافظ به همراه تفسیر - Ghazaliat Hafezغزل شماره 51 حافظ به همراه تفسیر