زحال هرکه می پرسم در این عالم غمی دارد
غم عشق آرزومندم که شیرین عالمی دارد
ز ساز دهر غیر از بی نوایی نغمه ای ناید
نوای عشق را نازم که خوش زیر و بمی دارد
تو غوغا در من افکندی و گل فریاد در گلبن
جفا کارند گل رویان ولی بیش و کمی دارد
غزلی از حافظ
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
غزلی ازمرحوم ابوالحسن ورزی
یک روز در آغوش تو آرام گرفتم
یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم
افسوس که چون لاله پر از خون جگر بود
جامی که ز دست تو گل اندام گرفتم
از ساده دلی مشق وفاداری من شد
درسی که ز بدعهدی ایام گرفتم
Ещё видео!