پیامبر اسلام بعد از این که با کفار قریش پیمان صلح را بست شروع کرد به تبلیغ دین اسلام و گسترش آن به دیگر نقاط جهان.
یکی از جاهایی که پیامبر اسلام مردم آن را به دین اسلام دعوت نمود ایران بود.
پادشاه آن زمان ایران شخصی بود بنام خسرو پرویز. خسرو پرویز بیست و چهارمین پادشاه ساسانی است که البته از نامدار ترین آنها نیز به شمار می رود. خسرو پرویز 32 سال پیش از اینکه حضرت محمد از مکه به مدینه هجرت کند پادشاه ایران شده بود.
دین رسمی حکومت و مردم ایران در این دوره زرتشتی بود. البته این دقیقا همان آیینی نبود که خود زرتشت آن را در بلخ بنیان گزاری کرد. بلکه این دین طی صد ها سال دچار انحرافات بسیار زیادی شده است.
اوضاع ایران در این عصر بسیار آشفته بود. اقدامات نسنجیده خسروپرویز اوضاع را آشفته تر می کرد.
ایرانی ها در غرب با اروپاییان در جنگ بودند و در مناطق شرقی یعنی افغانستان با ترک های مغول سر و کله می زدند.
در همین گیر و دار دین جدیدی در جزیره عربستان رونق می گرفت که هرچند در ابتدا ناچیز به نظر میرسید و همگی آن را نادیده می گرفتند اما در عرض چند سال باعث فروپاشی دو ابرقدرت جهانی شد.
در سال 628 میلادی یعنی هفت سال پس از هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه ایشان خسرو پرویز را به دین اسلام دعوت نمودند.
حضرت محمد به یکی از اصحاب خود ماموریت داد تا نامه اش را برای پادشاه ایران ببرد.
زمانی که سفیر پیامبر وارد دربار شد پادشاه ایران دستور داد نامه را از او بگیرند، ولی سفیر گفت "باید نامه را شخصا به شاه بدهم"
متن نامه پیامبر این چنین بود:
بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به کسری، بزرگ ایران.
درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است.
و گواهی دهد که محمد بنده و فرستاده اوست.
من تو را به سوی خدا می خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم.
اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی گردان شوی، گناه مردم ایران بر گردن تو است.
کسی که نامه را برای شاه ایرن ترجمه میکرد هنوز آن را تا آخر نخوانده بود که خسرو پرویز سخت برآشفت و نامه را از مترجم گرفت و پاره کرد و فریاد کشید:
این مرد را ببینید که نام خود را قبل از نام من نوشته است؟!
همچنان نقل میکنند که سفیر پیامبر درست در زمانی به دیدار خسرو پرویز آمد که او در آخرین جنگی که با امپراطوری روم داشت شکست خورده بود و مناطق زیادی را رومیان ازش پس گرفته بودند و قرار بوده قرارداد تحمیلی را امضا کند که طی آن امتیازات بسیار زیادی به رومیان میداد
زمانی که فرستاده حضرت محمد وارد دربار شد باید برای شاه احترام می کرد و تعظیم می نمود اما او این کار را نکرد که این عمل در نزد پادشاه گستاخی به حساب می آمد.
و وقتی که نامه حضرت محمد را برای شاه ترجمه کردند در آن قید شده بود که از محمد بنده و رسول خدا به کسری بزرگ ایران، اسلام بیاور تا رستگار شوی در غیر این صورت گناه مردم فارس بر گردن توست.
میگویند پادشاه ایران از اینکه حضرت محمد نام خودش را قبل از نام او ذکر کرده و از اینکه از القاب بیشمار پادشاه در نامه اش یادی نکرده سخت ناراحت شد و پس از پاره کردن نامه پیامبر فریاد زد چگونه جرات کرده چنین بنویسید در حالیکه بنده من است!
میگویند خسرو پرویز سفیر پیامبر را از دربار خود بیرون کرد و دستور داد در جواب نامه پیامبر مشتی خاک بفرستند که نشان دهنده ذلت و خواری برای مسلمانان است.
زمانی که سفیر به مدینه بازگشت و داستان بی احترامی پادشاه ایران را برای حضرت محمد تعریف کرد، ایشان سخت ناراحت گردیدند و خسرو پرویز را چنین نفرین کردند:
خدایا رشته سلطنت او را پاره کن!
و مشت خاکی که خسرو پرویز برای خوار و ذلیل جلوه دادن مسلمانان برای پیامبر فرستاده بود را به فال نیک گرفت.
پیامبر سپس رو به اصحابش کرد و گفت به زودی سرزمین او را متصرف خواهید شد.
پادشاه ایران به این نیز اکتفا نکرد و به حاکم یمن که از طرفداران حکومت فارس بود نامه نوشت که دو نفر از افسرانش را برای دستگیری پیغمبر اسلام روانه مدینه کند.
زمانی که پیامبر آن دو افسر را دید آنها را به دین اسلام دعوت کرد. فردای روزی که با آنها دیدار داشت به آنها فرمود: " پروردگار جهان مرا آگاه ساخت که دیشب هفت ساعت پس از غروب، خسرو پرویز به دست پسرش کشته شده و پسرش هم اکنون بر تخت سلطنت نشسته است"
سپس پیامبر به آن دو افسر فرمود که بروید و این خبر را به گوش حاکم یمن برسانید.
آن دو افسر به سوی یمن بازگشتند و گفته های پیامبر را به حاکم یمن نقل نمودند.
حاکم یمن گفت: بخدا قسم این سخن پادشاهان نیست. من تصورم این است که محمد فرستاده خداوند است.
ما باید منتظر باشیم، اگر این سخن درست باشد، او قطعا نبی و فرستاده برحق خداوند است و اگر خبر درست نبود، باید فکر دیگری بکنیم.
مدتی نگذشت که از شیرویه پادشاه جدید ایران نامه ای به حاکم یمن رسید که من کسری را کشتم، چرا که او بزرگان ایران را کشت.
وقتی این نامه به دستت رسید همان گونه که قبلا از کسری اطاعت میکردی، از من نیز اطاعت کن.
هم چنان تا من دستور نداده ام به پیامبر اسلام کاری نداشته باش.
و این گونه بود که حاکم یمن به همراه ایرانی های بیشماری که در یمن زندگی میکردند به پیامبر اسلام ایمان آوردند و مسلمان شدند. و برای پیامبر اسلام نامه نوشتند و اسلام آوردن شان را به اطلاع آن حضرت رساندند.
البته دوازده سال بعد از هجرت درست یک سال پس از رحلت پیامبر اسلام ، مسلمانان به سرزمین ایران حمله کردند و به مدت کوتاهی باعث فروپاشی امپراطوری چهار صد ساله ساسانیان شدند.
تشکر میکنم که این ویدیو را تماشا کردید اگر خوش تان آمد لطفا آن را با دیگران شریک سازید. یک جهان سپاس خدا نگهدار
#Iran
#IranianHistory
#ایران
#دانستنی_های_تاریخی
#سفیر_حضرت_محمد_در_ایران
#پیامبر
#اسلام
parsidari |اسلام چگونه به ایران راه یافت
Теги
parsidaritop 10 farsiتاریخ ایرانتاریخ اسلامافغانستانشاهان ایرانساسانیانحمله اعراب به ایرانایارنی ها چطوری مسلمان شدندپیامبر اسلامنامه حضرت محمد به خسرو پرویزسفیر پیامبر در ایرانپاره کردن نامه پیامبررفتار زشت شاه ایرانحمله تازی ها به ایرانورود مسلمانان به فارسده تا ازفارسیپارسی دریزبان فارسیزبان فارسی در افغانستاندانستنی های جالبآیا میدانستیدتادهازمعلومات دینیقرآندینparsidari |اسلام چگونه به ایران راه یافت