The Persian Poetry Channel is your foremost resource on simplified interpretations of the Persian Greats such as Rumi, Hafez, Sa'di, Khayyam... with clear English subtitles. Today Arash interprets Parvin Etesami's "Untangle This Knot, Not That One ".
-----------------‐----------------------------
این شما و این شعر گره گشای پروین اعتصامی و داستان پیرمرد فقیری که همون اندک گندمی که داشت رو هم خدا ازش می گیره
شعر گره گشای از پروین اعتصامی
با عشق و احترام تقدیم حضورتون
لایک و کامنت و سابسکرایب فراموش نشه
اون دسته از دوستانی که محتوا رو از ایران مشاهده میکنن و قصد همیاری و کمک به مجموعهی Persian Poetry رو دارن میتونن مبالغ ریالی خودشون رو از طریق لینک زیر به دست ما برسونن:
[ Ссылка ]
0:00 - Intro / شروع
0:18 - Information / اطلاعات
1:58 - Interpretation / تفسیر شعر گره گشای
31:08 - Access to Persian Poetry's social platforms / دسترسی به شبکه های اجتماعی من
--------------------------------
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میامد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
----------------------------------
Parvin Etesami's "Untangle This Knot, Not That One "
In this video Arash shares with you a pearl of wisdom from Parvin Etesami, a twentieth century Persian Poet who started writing poems at the age of eight, and passed away too early at the age of thirty five.
This parable composed in the form of a poem teaches us a little lesson on the "careful what you ask for" idiom mixed in with "God won't let you down, trust in His wisdom" saying.
If you like the content, the best way to support us is to subscribe to our YouTube channel and to interact with us.
You can also support us by making contributions via PayPal. Here is a link to our account.
[ Ссылка ]
Please avoid notes in Persian or Finglish in PayPal. They're a bit sensitive at the moment.
Many thanks 🙏🏻
The Persian Poetry Team
instagram:
[ Ссылка ]
telegram:
[ Ссылка ]
facebook:
[ Ссылка ]
aparat:
[ Ссылка ]
Parvin Etesami - پروین اعتصامی - یک گره بگشودی و آنهم غلط
Теги
پیرمردی، مفلس و برگشته بختدید گفتارش فساد انگیختهسالها نرد خدائی باختیاین گره را زان گره نشناختیفرقها بود این گره را زان گرهتا که بر دست تو دادم کار راناشتا بگذاشتی بیمار رامن خداوندی ندیدم زین نمطیک گره بگشودی و آنهم غلطپروین اعتصامیpersian poetryگره گشایدکتر انوشهدکتر انوشه مولاناتفسیر شعرمعنی شعرparvin etesamiحکایت دکتر انوشهصبحگاهی رفت و از اهل کرمرب ودودسجده کرد و گفت کای رب ودودمن چه دانستم ترا حکمت چه بوددکتر انوشه دورهمی