بیشتر از یک ماه از سفر به روستای ابراهیمی از توابع خواف در استان خراسان گذشته اما تازه نماش رو ردیف کردم، انقدری رخدادهای زیبا جلومون سبز شد و انقدری نمای خوشگل گرفتم که نمیدونستم حالا کدوم رو پاک کنم کدوم رو نگه دارم!
مردم روستای ابراهیمی به محلشون قلعه میگن مثل قدیم، معلومم هست که خیلی محلشون رو دوست دارن.
ما توی دهیاری ساکن شدیم و کارا رو با آقا ابراهیم که برای دهیاری کار میکرد انجام دادیم، چندین بار خونشون رفتیم مهمونشون شدیم و معاشرت کردیم، آقا حسن که اسمش رو آوردم و دیدینش نوه آقا ابراهیمه، پدرش آقا محمد مامور مرزبانی بودن که توی زمان آزادشون اومدن کمکمون، اون دوتا فسقلیها هم خواهر و برادر آقا حسن هستن، امیرحسین که نقاشیش رو نشون داده بودم و زهرا خانوم! خلاصه همه رو بخوام بگم زیاد میشه!
دوستان سالهای گذشته توی اون منطقه درخت تاغ کاشته بودن، اون مناطق به طور کلی قدیم پر از تاغ بوده که متاسفانه اکثرا بریده و فروخته شدن، حالا ده پونزده سالی هست که دوباره کاشت میشه.
خاک منطقه شنیه و اگه این درخت نباشه با یه باد ساده همهجا رو گرد و خاک برمیداره؛ این درخت تقریبا تا یکم بلندتر از انسان رشد میکنه و برای زیست بوم منطقه خیلی مهمه؛ توی راه به سمت ابراهیمی هنوز جنگلهایی از تاغ مونده که مردم بینشون تفریح میکردن!
توی روستا هم درخت چندانی نبود، یه تعدادی توت و عناب که میشه توی خونهها و بوستان روستا ازشون مراقبت کرد کاشته شد.
ایران آباد باشه دشمناش کور بشن؛ چند روزه یه جملهای رو زیاد گفتم اینجا هم میگم! دلی که برای ایران نتپه، بهتره که نتپه!
Ещё видео!