بخشی از سخنرانی رهایى از بنیادگرایی دینى از مصطفی ملکیان
اعتقاد بنیادگرایان مبنی بر اینکه تشکیل حکومت و کسب قدرت سیاسی ذات اسلام و بر مسلمان فرض است
قضیه سوم مورد اعتقاد بنیاد گرایان اسلامی این است که ارتباط اسلام با حکومت عارضی و اتفاقی نیست و ارتباط با سیاست و حکومت در ذات اسلام عجین است نه اینکه اوضاع و احوالی پیش آمد که پیامبر (ص) به اقتضای آن اوضاع و احوال مجبور شدند ریاست انصار و مهاجرین را به عهده بگیرند و بعد به واسطه اینکه رهبری این شهر جدید را پذیرفته بودند طبعا دشمنانی پیدا کرده بودند آن دشمنان بهشان حمله کردند و مجبور بودند بجنگند و دوستانی پیدا کرده بودند که با آنها عهدهایی بستند و شکست هایی و پیروزیهایی. نه اینها حودثی نبود که اگر پیش نمی آمدند پیامبر کاری به اسلام نداشت به نظر اینها اصلا دین اسلام دینی است که جز با به دست گرفتن قدرت سیاسی کارش به سامان نمی رسد. می دانید که پیامبر (ص) در ۱۰ سال پایان عمرشان در مکه و مدینه حکومت داشتند و تا برسد به مکه. فقط بحث بر سر این است که آیا این به جهت این بود که پیامبر بر اثر حوادثی قدرت سیاسی را بدست آورد؟ یا قدرت سیاسی ذات اسلام بود. بنیادگرایان معتقدند کسی که می خواهد متدین به دین اسلام باشد باید جدیت داشته باشد در جهت بدست گرفتن قدرت سیاسی. پیوند ذات اسلام با سیاست و قدرت سیاسی عارضی و اتفاقی نیست. اصلا این دین دینی است که با سیاست و با دست گرفتن قدرت سیاسی ارتباط تنگاتنگ دارد. یک مثالی برای شما بزنم.در قرآن آیه است که می فرماید یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا … ای کسانی که ایمان آوردیده راعنا نگویید بلکه بگویید انظر. این آیه فقط برای این که زبان مردم عربی بوده مربوط به یک حادثه خاصی که در آن پیامبر (ص) گاهی آیات قرآن را برای مردم شتابزده تلاوت می کرد اصحاب پیامبر (ص) برای اینکه بگویند شمرده شمرده آیات را بیان کن تا ما به حافظه مان بسپاریم مراعات حال ما را بکن به او می گفتند راعنا. مخالفان پیامبر (ص) این کلمه راعنا را مخصوصا با تلفظ آن موقع از سر استهزاء راعینا به معنای چوپان ما قرائت می کردند و از سر استهزاء می گفتند پیروان پیامبر (ص) به او می گویند چوپان ما. وقتی این اسباب مسخره شد آیه ای نازل شد که ای کسانیکه ایمان آورده اید به پیامبر نگویید راعنا چون اگر بگویید راعنا دشمنان آن را اسباب استهزاء می کنند. شما بگوید انظرنا یعنی مهلت بده دیگر انظرنا را نمی توان به سخره گرفت. این آیه شکی نیست که آیه ایست که به این جهت نازل شده که زبان مردم عربی بوده.
و رهبری این شهر را قبول کرد و طبعا این شهر دشمنانی داشت و شکست هایی پیش آمد و امر و نهی هایی از سوی پیامبر نازل می شد اینها حوادثی هستند که مثل اون واقعه راعنا نیستند. یعنی اگر ظلم و جور مشرکین در مکه نبود اگر پیامبر مجبور به مهاجرت به مدینه نمی شد پیامبر حتما حکومتی هم تشکیل می داد. چون تشکیل حکومت جزء ذات پیامبری و رسالت اوست. بنابراین همه کسانی که مسلمان اند چه بنیادگرا چه سنت گرا چه تجددگرا حتی تاریخ نگاران همه معتقدند که پیامبر در ده سال آخر عمرش حکومت تشکیل داد. اما بنیادگرایان بر خلاف دیگران می گویند این حکومت تشکیل دادن یک اتفاق نبود یک عارضه نبود که اگر پیش نمی آمد پیامبر بهش اقدامی نمی کرد این جزء ذات دین اسلام بود. اما سنت گرایان مسلمان تجدد گرایان مسلمان این را اصلا قبول ندارند و می گویند یکسری حوادث عوامل پیامبر را مضطر کرده بود. رسالت پیامبر (ص) جز ابلاغ پیام خدا نبود. و ما علی الرسول الا البلاغ. وگرنه پیامبر به تعبیر قرآن مثال دیگری برای شما می زنم اگر زنان پیامبر درباره رفتار پیامبر با خودشان نزاع نمی کردند مسلما پیامبر عسل خوردن را بر خود حرام نمی کردند و مسلما این آیه نازل نمی شد که چرا آنچه را که خدا بر شما حلال شمرده است به خاطر رضایت زنانت بر خود حرام می کنی؟ اون آیه حادثه رخ داد. اگر آن دو زن با هم حسبی نداشتند و مشکلاتی پیش نمی آمد و آن اتفاق پیش نمی آمد مسلما حضرت پیامبر عسل خوردن را بر خودش حرام نمی کرد. اینها جزء ذات اسلام نیست یک حادثه ای رخ داد و دیگر چاره نبود در آن حادثه آیه ای نازل بشود. هر حادثه ای رخ می داد پس هر رویدادی پیش می آمد پیامبر جزء پیامش بود که آنها را به مردم برساند. داستان لم تحرم ما احل الله لک پس می شود گفت آنچه در قرآن آمده است هر رویدادی پیش می آمد هر پدیده ای جلوه می کرد پیامبر اون کردار و گفتار جزء ذات اسلام نیست. قضیه سوم مورد اعتقاد بنیادگرایان اسلامی این است که اسلام جزء پیامش دخالت در سیاست است. قدرت سیاسی جزء پیامش است. اگر نکنن مثل این است که مثلا در تکلیف نماز و روزه کوتاهی کرده باشند.
اگر نکنند مثل این است که در تکلیف نماز و روزه کوتاهی کرده باشند. اگر در استقرارش کوتاهی کرده باشد گویی اگر کسی به این سه گزاره معا مجتمعا اعتقاد داشته باشد آنوقت ما امرزه به او بنیادگرای اسلامی می گوییم این فرد بنیادگرای اسلامی است. ۱- عقل بشر برای حل مسائل دنیوی هم کفایت نمی کند و باید به توسط وحی آنها را رفع بکند. عدم کفایت عقل بشری در حل و رفع مسائل جهانی و آن جهانی ۲- احکام فقهی زوال ناپذیرند و حجیت و وثاقت دائمی دارند. ۳- وظیفه مسلمان این که در تشکیل و استواء و استقرار قدرت سیاسی و حفظ و استمرار آن به اندازه توانش کوشش بکند. چون یکی از وظایف مسلمانان تشکیل حکومت است که اگر ندهند مثل است که حج یا نماز به جای نیاورده است. حکومت دینی برپا کند ثانیا حکومت دینی اش را بر مبانی قواعد فقهی برپا کند ثالثادر مسائل مادی هم حکومتش را بسط دهد. مثلا در مشلات خانوادگی، سیاسی، اقتصادی، تعلیم تربیت و علم فن و هنر همه می خواهد به حکومتش دخالت کند. چون حتی در مادی ترین مسائل هم استمداد از عقل مشکل گشا نخواهد بود.
سیاست و بنیادگرایی دینی ، مصطفی ملکیان
Теги
اخلاقاخلاقیملکیانمصطفی ملکیانروانشناسی دینروانشناسیلذت از زندگیروشنفکریروشنفکری دینیفلسفهملکیان فلسفهفلسفه اخلاق ملکیانفلسفه اخلاقسخنرانیmostafa malekianاستاد ملکیاناستاد مصطفی ملکیانفلسفه زندگیمعنای زندگیروشنفکران ایرانیروشنفکران دینیروشنفکرmalekianدرسگفتار ملکیاندکتر سروشملکیان جدیددانلود فایل های استاد ملکیانکلاس های استاد ملکیاناستاد ملکیان کیستاصول+اخلاقیmoralityچگونه خوشبخت باشیمچگونه در زندگی موفق باشیم