اگر فراتر از جهان محبوس شده در آثار پرطمطراق فلسفی، کمی چشم و گوش تیزتر باشی و جلوهی اهل فکر در جهان پیرامونی را هم دنبال کنی، خواهی دانست که رضا داوری اردکانی، نه تنها هرگز در عبور از هشتادسالگی، متفکری حاشیهای نشده، بلکه حتا شاید اخیرا حضور موثرتر، پرسروصداتر و حاشیهسازتری نیز در عرصهی عمومی جامعهی ایران داشته است. گاهی اینچنین به نظر میرسد که داوری، خودش از این وضعیت، ناراضی است و میخواهد همان «پیرمرد فیلسوف» نکتهسنج بماند. با اینهمه، «فلسفه جای هرکسی نیست» و این باعث میشود تا داوری، نهایتا به اینکه از جایگاه فیلسوف، به اطرافش و به «سیاست»ها واکنش نشان دهد، راضی باشد. اما این معادله، سوی دیگری هم دارد. ای بسا «ارباب جمع» و صاحبان منصب و موقعیت هم به جایگاه فیلسوف، و رد و تأیید او طمع کنند. اینجاست که پیرمرد فیلسوف، نگران «فلسفه» میشود و برمیآشوبد که: «فلسفه جای اهلش است». داستان داوری اردکانی، چه در خلوت کتابهایش و چه در جلوت تیغ و تشرها و رد و تأییدهایش نسبت به این یا آن سیاست، همین داستان نشان دادن جای فلسفه است و اینکه چگونه میتوان در فلسفه، مشارکت کرد و چگونه میتوان با فلسفه، در جهان، مشارکت کرد.
Ещё видео!