شرح شمس ج 45:"آمده ام که سر نهم..." استاد حاجی بلند
غزل 1403
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
شرح شمس ج 45:"آمده ام که سر نهم..." استاد حاجی بلند
Теги
مولانا جلال الدین محمدتصوف و عرفانمولانا جلال الدین محمد بلخیMathnaviShamsIslamic Mysticismغزلیات شمسدیوان کبیرمولانا و شمسDiwan-e Shams-e Tabriz-i (Book)غزلیات شمس تبریزیمثنویشعر عرفانیادبیات فارسیmathnavimewlanaشمس تبریزیمولانامولانا جلال الدینرومیادبیاتادبیات عرفانیشعرغزلعرفانعرفان اسلامیمثنوی معنوی مولویمولویتفسیر دیوان شمس تبریزیعشق الهیطریقتشیخسالکسلوکmevlanarumimysticismصوفیتصوفعلی حاجی بلند