فایل صوتی (اشکال فنی اصلاح شده ) :
[ Ссылка ]
----------------------------------------
مولانا میگوید که دینداری من از جنس غمگینی نیست ولی دینداری عامه اینطور است، در شیعه این نکته برای ما آشکارتر است که بالاخره از هر چیزی بهانه ای میتراشند که از مردم اشک بگیرند.
من میگفتم که خوب حالا درست است که حضرت علی که خلیفه پیامبر بود را کشتند ولی مگر از نظر اهل سنت عمر خلیفه پیامبر نبود خوب او را هم ترور کردند مگر عثمان خلیفه نبود او را هم ریختند در خانه اش و کشتند ولی عذاداری در کار نیست، کسی روضه نمی خواند و کسی این کارها را نمیکند. ولی ما شیعیان اصلا نمیدانم گِل ما را از چه گرفته اند هر بهانه ای را پیدا کرده ایم برای اینکه عذاداری بکنیم و از مردم اشک بگیریم.
البته انسان بدکاران را توبیخ کند و بدی آنها را محکوم کند جا دارد هیچ مشکلی نیست.
اینکه یادآوری این بدی ها و سرودن داستانهای تاریخی و درس گرفتن و چرایی این داستانها دانستن، اما از اینها غصه و غمناکی درآوردن و این غصه و غمناکی را جاودانه کردن و برای آنها پاداشهای کلان تراشیدن، مردم را ترغیب کردن هر روز هم چیزی به آنها اضافه کردن هر روز هم چیزی از این انبان تاریخ بیرون آوردن و دوباره بهانه ای برای گریستن انصافا" میشود این حرفی که مولانا اینجا میزند :
هر کجا افسانه غم گستری است
هر کجا آوازه مستنکری است
میگوید شما باعث و بانی این چیزها شدید در دنیا تا شما نبودید غم نبود نوحه نبود روزه خوانی نبود این حرفها نبود شادی و رقص بود ولی شماها آمده اید چکار کرده اید توی این عالم و این غم را بردید در جان مردم.
مولوی مخالف اشک ریزی نیست ولی میگوید این اشک خیلی قیمتی است و بیخودی نباید ریخت.
مردم اشک را کز بهر حق بارند خلق
گوهر است و اشک پندارند خلق
داستانی را نقل میکند میگوید عربی نشسته بود و سگی در مقابلش بود و سگ در حال مردن بود و آن عرب زار زار گریه میکرد :
آن سگی میمرد و گریان آن عرب / اشک میبارید و میگفت ای کرب
سایلی بگذشت و گفت این گریه چیست / نوحه و زاری تو از بهر کیست
گفت در ملکم سگی بد نیکخو / نک همیمیرد میان راه او
روز صیادم بد و شب پاسبان / تیزچشم و صیدگیر و دزدران
گفت رنجش چیست زخمی خورده است / گفت جوع الکلب زارش کرده است
گفت صبری کن برین رنج و حرض / صابران را فضل حق بخشد عوض
بعد از آن گفتش کای سالار حر / چیست اندر دستت این انبان پر
گفت نان و زاد و لوت دوش من / میکشانم بهر تقویت بدن
گفت چون ندهی بدان سگ نان و زاد / گفت تا این حد ندارم مهر و داد
دست ناید بیدرم در راه نان / لیک هست آب دو دیده رایگان
گفت خاکت بر سر ای پر باد مشک / که لب نان پیش تو بهتر ز اشک
اشک خونست و به غم آبی شده / مینیرزد خاک خون بیهده
کل خود را خوار کرد او چون بلیس / پارهٔ این کل نباشد جز خسیس
من غلام آنک نفروشد وجود / جز بدان سلطان با افضال و جود
چون بگرید آسمان گریان شود / چون بنالد چرخ یا رب خوان شود
من غلام آن مس همتپرست / کو به غیر کیمیا نارد شکست
دست اشکسته برآور در دعا / سوی اشکسته پرد فضل خدا
گر رهایی بایدت زین چاه تنگ / ای برادر رو بر آذر بیدرنگ
مکر حق را بین و مکر خود بهل / ای ز مکرش مکر مکاران خجل
چونک مکرت شد فنای مکر رب / برگشایی یک کمینی بوالعجب
که کمینهٔ آن کمین باشد بقا / تا ابد اندر عروج و ارتقا
...
همانطور که گفتم مولوی کتابش که کتاب عشق است مرامش هم مرام خنده است واقعا یعنی با لبخند با تبسو خیلی آسناتر است تا با گریه من در نامه ای که به آقای خامنه ای نوشته بودم آورده بودم گفتم آقا مثل مولوی چهره متبسم اسلام باشید.
واقعا مولانا را باید چهره متبسم اسلام نامید به معنای واقعی کلمه یعنی شما این مثنوی را که میخوانید شادی در دل شما ایجاد میکند.
...
چهره متبسم اسلام که گریه های ارزان را مطلقا نفی میکند در اینجا که دین شناسی میکند به یک شیوه ای پیام خودش را در دل اینها نهاده است.
-------------------------------------------------
منبع :
مدرسه مولانا جلال الدین School of Rumi
Episode 1 - Dars 4
عبدالکریم سروش
Ещё видео!