*غزل مولانا، دیوان شمس تبریزی: ۳۲۲ : آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت*
[ Ссылка ] ، [ Ссылка ]
دلگفته و شرح و تفسیر غزلی از مولانا از دیوان شمس تبریزی: غزل های مولانا قصه هایی بسیار زیبایی هستند که در سراسرشان عشق و امید موج می زند. غزل هایی که درباره معشوق شناسی، عاشق شناسی، و شناخت راه عشق به ما آگاهی های بسیار دلپذیری میدهند. نه تنها آگاهی های عقلی و ذهنی، بلکه بسیار مهمتر از آن، آگاهی و حس و حالی را در دل خود بیابیم، و عشق و شوق و اشتیاقی برای رفتن به سوی معشوق زیبا و بی همتای مان پیدا کنیم.
روش عرضه این دلگفته ها معنی کردن کلمه به کلمه غزلیات و بیان معناهای متعدد و بحث های عقلی مربوط به آن نیست. منابع بسیاری دیگری هستند که از این زاویه ها به غزلیات شمس می نگرند و اطلاعات خوب و ارزشمندی را برای فهمیدن صورت و ظاهر معنی غزلیات به دست می دهند. ولی یافتن درکی از معنای ظاهری غزلیات تنها گام نخست راه است. باید بتوانیم از آن بگذریم تا به اصل که یافتن حس و حال در دل است برسیم. ریز بینی های بسیار عقلی در اشعار مولانا، ما را در پله عقل نگاه می دارد و از رسیدن به عشقی که در دل و جان به ودیعه گذاشته شده باز می دارد.
امیدم در پدید آوردن دلگفته های این مجموعه به تصویر کشیدن فضایی حسی است تا در حد امکان یک حال خوش قلی را با هم تجربه کنیم.
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بیدل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
گل چه بود که گل توی ناطق امر قل توی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
جان و روان من توی فاتحه خوان من توی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت
صید منی شکار من گرچه ز دام جَستهای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت
شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو
در پی من چه میدوی تیز که بردرانمت
زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خَمانمت
از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همی پزانمت
نی که تو شیرزادهای در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت
گوی منی و میدوی در چوگان حکم من
در پی تو همی دوم گرچه که میدوانمت
Ещё видео!