حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
[ Ссылка ]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
under Creative Commons Attribution: [ Ссылка ]
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرحهای استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
deep.podcast.ir@gmail.com
ـــــــــــــــــــ
اپنهایمرِ سست زنجیر
سال 2023 میلادی، یعنی یک سال قبل، فیلمی پر سر و صدا از کریستوفر نولان، فیلمساز مشهور آمریکایی اکران شد. فیلمی به اسمِ اپنهامیر. این فیلم برشهایی از زندگی اپنهامیر و ماجرای ساختن بمب اتم رو توسط تیمش روایت میکرد. در تیتراژ این فیلم میبینیم که کریستوفر نولان فیلم رو بر اساس کتابی ساخته به نام پرومته ی آمریکایی. اما چرا پرومته ی آمریکایی؟ بینیم داستان پرومته چیه؟
در اساطیر یونانی نژادی از ایزدان وجود داشتند به اسمِ تایتان¬ها. تایتان¬ها ایزدانی نامیرا بودند که ماجراهایی طولانی و جذاب و جنگی معروف با ایزدان کوه الُمپ داشتند. حتما به زودی داستانشون رو تعریف می¬کنیم. پرومته از نسل دوم تایتانها بود. بعد از اونکه جنگ تایتان ها با خدایان المپ نشین تموم شد، زئوس بر تختِ خدایی نشست و یکی از تایتانهای خوب رو فراخوند. اون تایتان پرومته یا پرومتئوس بود. زئوس به پرومته گفت:« برو و انسان را از گل رُس بساز. من در او خواهم دمید. کالبد او را جاودانه بساز و هر چه لازم است به او بیاموز.»
پرومته همین کار رو کرد و انسانهایی رو شکل داد . بعد هم زئوس در اونها دمید . زئوس به پرومته گفت:« میتوانی هر چه لازم است به آنها بیاموزی و اعطا کنی . همه چیز جز آتش. آتش مخصوص جاودانان است و اگر بشنوم که از فرمانم سرپیچی کردی سرنوشتی خواهی داشت که بدتر از سرنوشت بقیه ی تایتانهاست».
پرومته ایزدی مهربان و شریف بود. اون همه مهارتها رو به انسان یاد داد: اینکه چطور خونه بسازه، چطور از ابزارها استفاده کنه، چطور زمین رو شخم بزنه، چطور غله بکاره و
اما یک مشکلی وجود داشت ، مشکلی که باعث میشد کارها به کندی پیش بره. بزرگترین موهبت انسان، یعنی آتش ، جاش خالی بود. بدون آتش، انسانها مجبور بودند گوشت خام بخورند، اونا نمیتونستند نان بپزند. ابزارها رو با سنگ سخت میتراشیدند و در زمستون هم نمی تونستند گرم شن.
پرومته به فکر افتاد که آتش برای انسان فراهم کنه. اون برادرش رو فراخواند و بهش گفت : «می دونی که من چقدر انسانها رو دوست دارم. من تعلیمات بسیاری به انسانها داده ام اما اکنون باید آتش را نیز برایشان فراهم کنم. در مدتی که من نیستم مواظب انسانها باش و هیچ هدیه ای را هم از طرف زئوس قبول نکن.»
پرومته راهیِ کوه الَمپ شد و در راه ساقه ی گیاه رازیانه ای رو چید. این ساقه، مغز سفیدی داشت که به راحتی آتش میگرفت و مثل فیتیله ی شمع عمل میکرد. پرومته در قله ی کوه المپ مخفی شد و منتظر موند تا هِلیوس، خدای خورشید، ارابهاش رو به سمتِ مغرب ببره. در همین حین وقتی که هلیوس در حال عبور بود، پرومته ساقه ی رازیانه رو به چرخهای ارابه مالید و ساقه آتش گرفت. بعد هم آتش رو در زیر شنلش پنهان کرد و از کوه المپ پایین اومد.
سپس کوهی از هیزم رو که قبلا در یکی از دره های عمیق آماده کرده بود، روشن کرد. اون اولین آتشکده ی جهان رو درست کرد. مردمان ابتدا آهسته به دره نزدیک شدند، خوشحالی کردند و جشن گرفتند. روز بعد پرومته راههای استفاده از آتش رو به انسانها یاد داد: پختن گوشت و نان، طرز ساختن بُرُنز، ذوب کردن و چکش کاری و خلاصه همه ی فنون وحرفه¬ها.
حالا آتش به زمین اومده بود و باید جوری به کار میرفت تا این آتش به وقت ضرورت روشن بشه. بنابراین پرومته به کمک هِرمِس آتشگیره یا چَخماق رو اختراع کرد و به انسان یاد داد چطور چوب سختی درون چوب نرمی بچرخونه تا بر اثر نیروی مالشِ این چوبها به یکدیگر آتش روشن بشه. به این ترتیب شهرها رو به پیشرفت رفتند و مردمان مهارتها و فنون جدیدی رو یاد گرفتند.
در این بین خبر دزدیدنِ آتش از خدایان به گوش زئوس رسید. زئوس فهمید که پرومته، تایتان محبوبش، از فرمانش سرپیچی کرده . زئوس پرمته رو احضار کرد . سرش فریاد زد: «چرا موهبتی که از آن خدایان بود به این موجودات فاسد دادی و از فرمان من سرپیچی کردی؟ مطمئن باش هم تو هم آنان نابود خواهید شد.»
پرومته در پاسخ گفت: تو نمی¬توانی موهبتی را که یک موجود جاودانه به آدمیان بخشیده است از آنان بگیری .آنها تا ابد از این موهبت بهره میبرند.
سپس پرومته پیش بینی کرد که خودِ زئوس بزودی نابود خواهد شد.
زئوس از حرفهای پرومته خشمگین شد و دستور داد اون رو به کرانههای شرقی جهان ببرند و در کوه قاف به غل و زنجییر ببندند. مجازات پرومته این بود که در زمستون و تابستون در غل و زنجیر باشه . عقابی هر روز جگرش رو بدره و جگرش شباهنگام ترمیم بشه . دوباره روز بعد عقاب بیاد و جگر اون رو بخوره و این عذاب تا ابد ادامه داشته باشه. همین اتفاق هم افتاد. مردمان هر روز صدای ناله های پرومته رو میشنیدند اما نمیتونستند بهش کمک کنند. پرومته تا ابد در این عذاب باقی موند.
در میان اساطیر یونانی پرومته جزو خدایانیه که سوژه ی بسیاری از آثار بزرگ ادبی شده. آیسخُلوس، تراژدی نویس بزرگ یونانی نمایشنامه ای درباره ی مصائب پرومته نوشت نمایشنامهای به اسمِ پرومته در زنجیر.
آندره ژید نویسنده ی فرانسوی در کتاب پرومته ی سست زنجیر به سراغ کاراکتر پرومته میره. اون در این کتاب با روایتی بسیار جذاب و امروزی از کاراکترهایی مثل
Ещё видео!