شرح مبسوط ، هجده بیت اول مثنوی معنوی ، دفتر اول مثنوی ، قسمت ۱۰
شرح مثنوی مولوی توسط پیرجان
#پیرجان #
* سر آغاز *
بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بد حالان و خوش حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهی من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
* دفتر اول ، مثنوی معنوی ، قسمت ۱ ، سر آغاز *
* طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را *
جان نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر از چه زان رو که فزون دارد خبر
پس فزون از جان ما جان ملک کو منزه شد ز حس مشترک
وز ملک جان خداوندان دل باشد افزون تو تحیر را بهل
* دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۹۵ *
* دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد *
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
* حضرت مولانا ، دیوان کبیر، غزل ۵۶۳ *
* طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را *
پیش بی حد هرچه محدودست لاست کل شیء غیر وجه الله فناست
کفر و ایمان نیست آنجایی که اوست زانک او مغزست و این دو رنگ و پوست
این فناها پردهی آن وجه گشت چون چراغ خفیه اندر زیر طشت
پس سر این تن حجاب آن سرست پیش آن سر این سر تن کافرست
* دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۹۵ *
* گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ *
گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ گویند صبح نبود شام تو را دروغ
گویند بهر عشق تو خود را چه میکشی بعد از فنای جسم نباشد بقا دروغ
گویند اشک چشم تو در عشق بیهدهست چون چشم بسته گشت نباشد لقا دروغ
گویند چون ز دور زمانه برون شدیم زان سو روان نباشد این جان ما دروغ
گویند آن کسان که نرستند از خیال جمله خیال بد قصص انبیا دروغ
گویند آن کسان که نرفتند راه راست ره نیست بنده را به جناب خدا دروغ
گویند رازدان دل اسرار و راز غیب بیواسطه نگوید مر بنده را دروغ
گویند بنده را نگشایند راز دل وز لطف بنده را نبرد بر سماع دروغ
گویند آن کسی که بود در سرشت خاک با اهل آسمان نشود آشنا دروغ
گویند جان پاک از این آشیان خاک با پر عشق برنپرد بر هوا دروغ
گویند ذره ذره بد و نیک خلق را آن آفتاب حق نرساند جزا دروغ
خاموش کن ز گفت وگر گویدت کسی جز حرف و صوت نیست سخن را ادا دروغ
* حضرت مولانا ، دیوان کبیر، غزل ۱۲۹۹ *
* فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار ، دفتر سوم مثنوی ، قسمت ۱ *
[ Ссылка ]
تماس با ما از طریق ایمیل / Contact us
PR@hastiyeoryan.com
وبسايت ما / Website
[ Ссылка ]
فيسبوک / Facebook
[ Ссылка ]
فيسبوک / Facebook
[ Ссылка ]
ساند کِلاد ، برای فایل های صوتی / Sound Cloud
[ Ссылка ]
تلگرام / Telegram
[ Ссылка ]
تلگرام فایل های صوتی / Telegram
[ Ссылка ]
اینستاگرام / Instagram
[ Ссылка ]
Ещё видео!