گلهای رنگارنگ 510 مخالف سه گاه
آهنگساز : مهندس همایون خرم
با همکاری: الهه، ایرج، همایون خرم، جلیل شهناز
رهبر ارکستر: جواد معروفی
غزل آواز: سعدی
اشعار متن برنامه: یغمای جندقی، تورج نگهبان، ولی دشتبیاضی
خوانندگان : الهه, ایرج
گوینده: آذر پژوهش
آذر پژوهش :
نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به دستم
فدای چشم تو ساقی، به هوش باش که مستم
کنم مصالحه یکسر به صالحان می کوثر
به شرط آن که نگیرند این پیاله ز دستم
یغمای جندقی - غزل
الهه :
آمدی که با دلم گفتگو کنی
خانهی دل مرا زیر و رو کنی
از چه رو تو ندانستی که دلی نمانده مرا
رنج این غم زندگی به جان رسانده مرا
سر تا پا گنهام، نگهام گوید
راز زندگی تبهم گوید
سرد و خاموشم، همه شب تنها
این افسانه شب سیهام گوید
از چهرو تو ندانستی که دلی نمانده مرا
رنج این غم زندگی به جان رسانده مرا
اشکم، آهم، سوزم، دردم
در جان خود، غم پروردم
که آتش درونم، خدای من، مرا رها نکرده
در این غمم که سوزد، ز آه من، دل از خدا نکرده
گر ز ابر چشمم باران بارد، یا به دل نشان از یاران دارد
عشق آتشینی در جان دارم
که آتش درونم، خدای من، مرا رها نکرده
در این غمم که سوزد ز آه من، دل از خدا نکرده
آمدی که با دلم گفتگو کنی
خانهی دل مرا زیر و رو کنی
از چه رو تو ندانستی که دلی نمانده مرا
رنج این غم زندگی به جان رسانده مرا
تورج نگهبان - ترانه
آذر پژوهش :
ز قامتش چو گرفتم قیاس روز قیامت
نشست و گفت قیامت به قامتی است که هستم
نه شیخ میدهم توبه و نه پیر مغان می
ز بس که توبه نمودم ز بس که توبه شکستم
یغمای جندقی - غزل
ایرج :
بسم از هوا گرفتن كه پری نماند و بالی
به كجا روم ز دست ات كه نمی دهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتاده ای را كه تواند احتمالی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر كردن
به امید آن كه روزی به كف اوفتد وصالی
سعدی شیرازی - غزل
آذر پژوهش :
من آن نیام که توان حرفی از زبانم گفت
چه کردهای تو، چه دیدهام، چه میتوانم گفت
تو مهربان نشدی، ور نه آنچه در دل بود
هزار بار فزون، ناله از زبانم گفت
ولی دشتبیاضی - غزل
الهه :
.........................
تورج نگهبان - ترانه
ولی دشتبیاضی
میرزا محمد ولی دشت بیاضی متخلص به «ولی» از شاعران بنام سده دهم هجری قمری است. وی معاصر با شاه طهماسب صفوی، در ایران و هند میزیسته است.
ولی دشت بیاضی، بعد از کشته شدن ابراهیم میرزا همچنان در خراسان باقی ماند و انقلابهای آن دیار را که بعد از مرگ شاه تهماسب (۹۸۴) و تاخت و تازهای ازبکان متواتر شده بود، تحمّل کرد تا عاقبت به فرمان دین محمّد خان ازبک پسر جانی بیک خواهرزادة عبیدالله خان پادشاه مشهور ازبک کشته شد. این دین محمّدخان که به «یتیم سلطان» معروف بود از سال ۹۹۸ در خراسان به تاخت و تاز اشتغال داشت و عدّهای از بزرگان خراسان و قزلباش به فرمان او یا در جنگ با او تباه شدند، از آن جمله سلطانعلی خلیفة شاملو بود که در راه میان قاین و طبس در جنگ با او به قتل رسید و اسکندربیک منشی تفصیل آن را در حوادث سال ۱۰۰۲ ذکر کرد، و ولی دشت بیاضی مرثیهای برای او سرود که در دیوانش مندرج است. بنابراین بایست قتلش به فرمان یتیم سلطان مقارن همان سال و در حدود قاینات که در آن ایّام محل ایلغارهای یتیم سلطان بوده، اتفاق افتاده باشد. نقل است که مردی خراسانی از او علّت قتل ولی را پرسید و او چنین پاسخ داد: مولانا از ما رنجیده خاطر شده بود. ملاحظه کردم مبادا در مقام هجو برآید، و این معنی بر صفحة روزگار ثبت گردد؛ مرد خراسانی میگوید: کدام هجو بدتر از این که جناب سلطانی به قتل چنین شخصی که وحید زمان خود بود فرمان دهد، با این کار رقم بدنامی بر صحیفهٔ روزگار به نام شما ثبت شد، خان ازبک به ظاهر سخن او را تصدیق نمود امّا در همان لحظه تصمیم گرفت او را به جرم گستاخی و زبان درازی اعدام کند، چندی نگذشت که جسد وی را بازیافتند.
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
Ещё видео!