باشاک برای دیدن امید به اتاق جنک آمده و برایش کادو خریده. او از ته دل امید را دوست دارد. جنک و امید با کاروان به سفر می روند و ندیم نگران جنک است. سحر و جمره هم خداحافظی کرده و به شهرشان خواهند رفت. جیوان هم به سربازی خواهد رفت و عمارت را همراه آنها ترک می کند. جنک همراه امید در کاروان بسر می برد و هر روز برایش ویدئو می گیرد و خاطرات روز را تعریف می کند. رابطه ی جنک با ندیم هم عالی شده و با هم در ارتباط هستند. یک روز هنگام تماس تصویری حال جنک بد شده و بیهوش می شود. ندیم ترتیبی می دهد که او را به بیمارستان منتقل کنند. سحر و جمره و داملا نگران جنک هستند و از او خبری ندارند. حال جنک تعریفی ندارد و دکتر قطع امید کرده. جنک از ندیم می خواهد که با جمره ازدواج کند و خانواده ای برای امید باشند تا امید در یک خانواده ی خوشحال بزرگ شود. ندیم با امید به دیدن جمره آمده و به او می گوید که جنک دیگر در میانشان نیست. ندیم ویدئویی را که جنک قبل رفتنش ضبط کرده و به صورت یک وصیت است، به همه نشان می دهد. او برای تک تکشان پیامی دارد و در تصاویر، موافقتش با ازدواج جیوان و داملا را هم اعلام می کند. همچنین برای ندیم و جمره هم آرزوی خوشبختی می کند و از آنها می خواهد مراقب امید باشند و با هم خوشحال زندگی کنند. داستان شش سال به جلو می رود. همه از عمارت نقل مکان کرده اند و ندیم و جمره در یک خانه در مزرعه زندگی می کنند. ندیم و جمره صاحب یک فرزند پسر دیگر شده اند و امروز تولد امید است. داملا و جیوان هم ازدواج کردند و زندگی خوبی دارند. آنها یک خانه ی سالمندان به نام کاراچای برای شادی روح جنک و آگاه تاسیس کرده اند. ندیم در روز تولد امید، ویدئوهای جنک را به او نشان می دهد و او همیشه با نام و خاطره ی پدرش بزرگ شده است. جنک کار ناتمامی با امید داشت که به عهده ی ندیم گذاشته. ندیم کادوی روز تولد هفت سالگی امید را به او می دهد و با هم بادبادکی را که جنک درست کرده، هوا می کنند. آنها خانواده ای خوشحال تشکیل داده اند ....
خلاصه داستان سریال ترکی استانبول ظالم
سحر مادری است که به همراه سه فرزند خود از شهری کوچک در ترکیه به نام آنتاکیا به استانبول نقل مکان می کند. او برخلاف میل خودش و به خاطر مشکلاتی که در آنجا پیش می آید مجبور می شود به استانبول برود. برای رفتن آنها مادر همسر مرحومش اصرار می کند و آنها را با وعده ازدواج یکی از دخترها با پسر خانواده ی مشهور آکاچای به آنجا می برد. این وعده ازدواج آن طور که مادربزرگ عنوان کرده نبوده و وقتی آنها به استانبول و به عمارت باشکوه آگاه کاراچای می روند، با آن چه که پیش روی آنهاست غافلگیر می شوند. در فصل جدید زندگی خانواده ی سحر ، اتفاقات جالبی میان این دو خانواده رخ می دهد. شنیز، همسر آگاه و خانم این خانه است او رازهایی دارد که همیشه از فاش شدن آنها در هراس است.....
برای تماشای قسمت های بعدی سریال و همچنین سریالهای ترکی دیگر با دوبله ی فارسی، کانالهای ما را سابسکرایب کنید
@OTV Gold
@OTV Drama
@OTV Plus
@Eshghe Mamnoo عشق ممنوع
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
Instagram : [ Ссылка ]
Telegram : www.t.me/otvfarsi
Facebook : [ Ссылка ]
@Turkishserial @Zalim Istanbul @Fikret Kuskan @Agah Karaçay @Deniz Ugur @Seher Yilmaz @Ozan Dolunay @Cenk Karaçay @Sera Kutlubey @Cemre Yilmaz @Mine Tugay @Seniz Karaçay @Berker Güven @Nedim Karaçay @Simay Barlas @Damla Karaçay @Bahar Sahin @Ceren Karaçay
Ещё видео!