به که گویم ، چه بگویم؟
که چه کرده، غم تو به ما
همه سوزم، همه دردم، به خدا، به خدا، به خدا
یار بیگانه نوازم شرح عشق جان گدازم
قصهای از سوز وسازم باتو میگویم امشب
تا که چشم جان گشودم شمع پنهان وجودم
شعله زد در تار وپودم آه جانسوزم برلب
تو ندانی که چه کردی به من و دل من به خدا
چه غمت از من بی دل تو کجا من خسته کجا
رهگذار بی نصیبی، بی قراری بی شکیبی، تا سحر گه ناله سر کرده
نیمه شبها در سیاهی، بی نصیبی بیپناهی، از سر کوهی گذر کرده
ای بهشت موعودم آن سیاهی من بودم
بی خبر ای سرور من میگذشتی از بر من
نه اشک چشمم را بدیدی نه ناله قلبم شنیدی
چو بخت من رفتی مه من، چو آهوی صحرا رمیدی، زسوی من دامن کشیدی، تو دل شکن رفتی...
Ещё видео!