شاعر : شهاب الدین موسوی/
نوحه خوان : سید احمد دشمه/
هیات:امامزاده جعفر(ع) یزد/
مکان:مسجد حظیره یزد/
...............................................
متن شعر:
خاموش محتشم
که من آغاز کرده ام
صبح از فراز نی
سخن آغاز کرده ام
این کربلای کیست
که از این سان مجرد است
راوی که بد نبود و روایت چرا بد است
شهر سکوت درس عطش را روان شده
بازار کوفه است که دلها گران شده
قرآن بخوان که مشتری و مه قران شده
آه ای سر بریده از اینجا عبور کن
حیدر به چاه برد و تو سر در تنور کن
خاموش محتشم که من آغاز کرده ام
صبح از فراز نی سخن آغاز کرده ام
این کربلای کیست
که از این سان مجرد است
راوی که بد نبود
و روایت چرا بد است
ساقی ز دست رفته و می در سبو گم است
بغض غریب حادثه ای در گلو گم است
هی های آن سوار و در این های و هو گم است
ای وای از این غبار که پیدا در او گم است
ای سِر سَر بریده به حاشای ما بریز
یک پلک کربلا به تماشای ما بریز
خاموش محتشم
که من آغاز کرده ام
صبح از فراز نی
سخن آغاز کرده ام
این کربلای کیست
که از این سان مجرد است
راوی که بد نبود و روایت چرا بد است
Ещё видео!