گُلهای رنگارنگ برنامه شمار 217 ب
تصنیف کاروان
با همکاری اساتید: غلامحسین بنان، مرتضی محجوبی، رهی معیری و جواد معروفی
همـه شب نالــم چون نی که غمی دارم
دل و جـــان بـردی اما نشُدی یارم
با ما بـــودی، بی مــا رفتی
چون بوی گل به کجا رفتی !؟
تنهــــا مانــدم، تنهـــا رفتی
چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یــــارم خــــــون مـــی بارم
فتـادم از پــا ز ناتوانی، اسیــر عشقــم، چنان که دانی
رهایی از غــم نمی توانم، تو چاره ای کن، که می توانی
گـــر ز دل بـر آرم آهـــی آتش از دلم خیزد
چون ستـاره از مُژگانـم اشک آتشین ریزد
نه حریفـی تـا بـا او غـم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم
ای شـادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل مـا چون دل مـا سـوی کجا رفتی !؟
تنهـا ماندم، تنها رفتی
به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآ
از صبـــا حـکایتــی ز روزگــــار مـن بشنـــو بازآ
بازآ سوی رهی
چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافلـه باد صبـا رفتی
تنهـا مانـدم تنهـا رفتی
لینک اصل برنامه در سایت گُلها:
[ Ссылка ]
Ещё видео!