سخنرانی شعر جاودان ، بایسته های قالب شعر و نقد شعر نو
دکتر مهدی حمیدی شیرازی
دکتر مهدی حمیدی شیرازی را معمولا با شعر معروف «مرگ قو» به یاد میآوریم؛ همان شعری که با مصراع «شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد» شروع میشود. حمیدی متولد سال ۱۲۹۳ بود. پدرش بازرگان توانمندی بود و مادرش از زنان سرشناس شیراز بود که نخستین مدرسه دخترانه را در این شهر دایر کرد. حمیدی شیرازی در سال ۱۳۲۵ یعنی در ۳۲ سالگی از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی دکترا گرفت و سپس در دانشکده الهیات به تدریس مشغول شد. حمیدی شیرازی مهارتی شگرف در نوشتن شعر کلاسیک و به ویژه قصیده داشت. او خودش نیز به این توانایی آگاه بود و البته کار تا جایی پیش رفت که خودش را خدای شاعران میدانست. اعتماد به نفس بالای او در این باره در شعرش نیز نمود داشت. برخی از ابیات معروف او در این باره عبارتند از: «گر تو شاه دخترانی، من خدای شاعرانم» و … کشمکش میان او به عنوان نماینده برجسته شاعران هوادار ادبیات کلاسیک و نیما به عنوان پیشرو ادبیات نو سال ها ادامه پیدا کرد اما در نهایت این شاگردان نیما بودند که توانستند ادبیات مورد نظر او را در جامعه رواج بدهند.
دعوای دوستانه با نیما
او شاید سرسختترین مخالف شعر نو و البته نیما یوشیج بود. آغاز تقابل حمیدی با نیما، در نخستین کنگره نویسندگان ایران صورت گرفت. سیروس طاهباز در خاطرهای درباره این تقابل گفته است: « … در سال ۱۳۲۵ انجمن فرهنگی ایران و شوروی (خانه وُکس) … «نخستین کنگره شعرا و نویسندگان ایران» را تشکیل میدهد… به مصلحتدید کارگردانان کنگره، یعنی احسان طبری و پرویز ناتل خانلری، خطابه مفصل شعر معاصر فارسی را جناب علی اصغر خان حکمت … نوشته بود …که در آن حتی اسمی هم از نیما یوشیج نیامد. بعد نوبت به شعر خواندن میرسد. ابتدا نیما شعر «آی آدمها» را خواند و پس از آن پرویز ناتل به نقد او پرداخت و حمیدی هم شعر معروف «شوخی و مصاحبه با نیما» را در باره نیما خواند :
به شعر اگرچه کسی آشنا چو نیما نیست
سوای شعر خلافی میانه ما نیست
اگرچه واسطه انس ما همان شعر است
میانمان سر آن گفتوگوست، دعوا نیست
تا میرسد به این بیت:
سه چیز هست در او: وحشت و عجایب و حُمق
سه چیز نیست در او : وزن و لفظ و معنا نیست
اگر زمانی خود، این سه بود و آن سه نبود
بعید نیست که شعری شود که شیوا نیست
در اینجا ملکالشعرای بهار که رئیس جلسه بود، حرف شیرازی را قطع میکند که کنگره جای خواندن این شعر نیست. نیما از جا بلند میشود و میگوید: « آقای رئیس! اجازه بدهید بخواند. آینده قضاوت خواهد کرد که شعر کدام یک از ما میماند»
Ещё видео!