بیدار کردن ابلیس معاویه را کی خیز وقت نمازست ، دفتر دوم مثنوی ، قسمت ۳
شرح مثنوی مولوی توسط پیرجان
#پیرجان #
تخلیط وزیر در احکام انجیل
مرد باش و سخرهی مردان مشو رو سر خود گیر و سرگردان مشو
دفتر اول ، مثنوی معنوی ، قسمت ۲۲
ماخذهی یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب
یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
دید خود مگذار از دید خسان که به مردارت کشند این ناکسان
دفتر ششم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۱۰۰
توزیع کردن پایمرد در جملهی شهر تبریز و جمع شدن اندک
چیزو رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه
را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره
چشمداری تو به چشم خود نگر منگر از چشم سفیهی بیخبر
دفتر ششم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۹۸
ماخذهی یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب
یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
چشم چون نرگس فروبندی که چی که عصایم کش که کورم ای اخی
آن عصاکش که گزیدی در سفر پس بدان کو هست از تو کورتر
دفتر ششم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۱۰۰
باز تقریر ابلیس تلبیس خود را
گفت هر مردی که باشد بد گمان نشنود او راست را با صد نشان
هر درونی که خیالاندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد
چون سخن در وی رود علت شود تیغ غازی دزد را آلت شود
پس جواب او سکوتست و سکون هست با ابله سخن گفتن جنون
تو ز من با حق چه نالی ای سلیم تو بنال از شر آن نفس لیم
تو خوری حلوا ترا دنبل شود تب بگیرد طبع تو مختل شود
بی گنه لعنت کنی ابلیس را چون نبینی از خود آن تلبیس را
نیست از ابلیس از تست ای غوی که چو روبه سوی دنبه میروی
چونک در سبزه ببینی دنبهها دام باشد این ندانی تو چرا
زان ندانی کت ز دانش دور کرد میل دنبه چشم و عقلت کور کرد
حبک الاشیاء یعمیک یصم نفسک السودا جنت لا تختصم
تو گنه بر من منه کژ کژ مبین من ز بد بیزارم و از حرص و کین
من بدی کردم پشیمانم هنوز انتظارم تا دیم گردد تموز
متهم گشتم میان خلق من فعل خود بر من نهد هر مرد و زن
گرگ بیچاره اگرچه گرسنست متهم باشد که او در طنطنهست
از ضعیفی چون نتواند راه رفت خلق گوید تخمه است از لوت زفت
دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۶۹
شکایت قاضی از آفت قضا و جواب گفتن نایب او را
قاضیی بنشاندند و میگریست گفت نایب قاضیا گریه ز چیست
این نه وقت گریه و فریاد تست وقت شادی و مبارکباد تست
گفت اه چون حکم راند بیدلی در میان آن دو عالم جاهلی
آن دو خصم از واقعهی خود واقفند قاضی مسکین چه داند زان دو بند
جاهلست و غافلست از حالشان چون رود در خونشان و مالشان
گفت خصمان عالماند و علتی جاهلی تو لیک شمع ملتی
زانک تو علت نداری در میان آن فراغت هست نور دیدگان
وان دو عالم را غرضشان کور کرد علمشان را علت اندر گور کرد
جهل را بیعلتی عالم کند علم را علت کژ و ظالم کند
تا تو رشوت نستدی بینندهای چون طمع کردی ضریر و بندهای
از هوا من خوی را وا کردهام لقمههای شهوتی کم خوردهام
چاشنیگیر دلم شد با فروغ راست را داند حقیقت از دروغ
دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۷۱
به اقرار آوردن معاویه ابلیس را
تو چرا بیدار کردی مر مرا دشمن بیداریی تو ای دغا
همچو خشخاشی همه خواب آوری همچو خمری عقل و دانش را بری
چارمیخت کردهام هین راست گو راست را دانم تو حیلتها مجو
من ز هر کس آن طمع دارم که او صاحب آن باشد اندر طبع و خو
من ز سرکه مینجویم شکری مر مخنث را نگیرم لشکری
همچو گبران من نجویم از بتی کو بود حق یا خود از حق آیتی
من ز سرگین مینجویم بوی مشک من در آب جو نجویم خشت خشک
من ز شیطان این نجویم کوست غیر کو مرا بیدار گرداند بخیر
گفت بسیار آن بلیس از مکر و غدر میر ازو نشنید کرد استیز و صبر
دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۷۲
تماس با ما از طریق ایمیل / Contact us
PR@hastiyeoryan.com
وبسايت ما / Website
[ Ссылка ]
فيسبوک / Facebook
[ Ссылка ]
فيسبوک / Facebook
[ Ссылка ]
ساند کِلاد ، برای فایل های صوتی / Sound Cloud
[ Ссылка ]
تلگرام / Telegram
[ Ссылка ]
تلگرام فایل های صوتی / Telegram
[ Ссылка ]
اینستاگرام / Instagram
[ Ссылка ]
Ещё видео!