داستان ترسناک: کریم هستم و در حال حاضر ۵۱ سالمه، اما داستانی که میخوام براتون تعریف کنم به سال۱۳۷۲برمی گرده. اون زمان من برای خدمت به کردستان رفتم. نیروی انتظامی با کمبود پرسنل مواجه بود و سربازان جور پرسنل میکشیدند من گروهبان بودم. ساعت ۱۲ شب تازه سر شیفت رفته بودم و ۲۰ دقیقه نگذشته بود که افسر نگهبان گزارش درگیری خانوادگی اعلام کرد من به محل وقوع حادثه رفتم. وقتی به محل حادثه رسیدم اتفاقات عجیب و غریب و ترسناکی رخ داد و...
لطفا کانال ما را سابسکرایب کنید.
همچنین اگر ویدیوهای ما را دوست دارید ،لطفا با لایک کردم ویدئو از ما حمایت کنید و با ما همراه باشید. منتظر در نظرات ارزشمند شما در قسمت کامنت ها هم هستیم.
لینک سابسکرایب کانال
[ Ссылка ]
سلام ما تصمیم گرفتیم در این کانال داستان های واقعی ترسناک که ارسالی از سنت شما دوستان هست و گاهی غم انگیز و گاهی شاد و در عین حال حاوی پیامهای عبرت آموز هست را با شما به اشتراک بگذاریم .
لینک سایر ویدیوها و پلی لیست ها:
[ Ссылка ]
[ Ссылка ]
[ Ссылка ]
لطفا ما را سابسکرایب کنید و ویدیوهای ما را لایک کنید.
لینک سایر شبکه های اجتماعی
لینک کانال تلگرام:
[ Ссылка ]
ترسناک ترین داستان واقعی
داستان ارواح ترسناک
داستان جن
ماجرای جن زدگی
داستانهای ارواح
داستان های واقعی ترسناک
ماجراهای ترسناک واقعی
داستانهای وحشتناک واقعی
داستان ترسناک کوتاه
داستان های جن گیری
ماوراء
#داستان_ترسناک_واقعی
#داستان_وحشتناک
#ارواح
#جن
#ماوراء_الطبيعة
Ещё видео!