در این ویدیو سخنان ارزشمند و مفید بزرگترین سردار تاریخ اروپا ناپلئون بناپارت جمع آوری گردیده و امیداریم از شنیدن آنها لذت ببرید.
ناپلئون بناپارت فزرند یکی از خانواده های اشرافی خرد بود که در جزیره کرس فرانسه متولد شد و این آغاز زندگی یکی از استراتژیست های بزرگ نظامی در تاریخ جهان است. پایان ناپلئون پس از شکست در سال ۱۸۱۵ در نبرد واترلو (سرزمینی که بلژیک کنونی است) در یک جزیره دیگر یعنی جزیره سنت هلن رخ داد که وی را به آن تبعید کرده بودند. ناپلئون در جزیره دورافتاده سنت هلن باقی عمر خود را سپری کرد و سرانجام در همان جا جان سپرد.
ناپلئون بناپارت تنها پنجاه و یک سال زیست و دوران حکومت ها هم در مقایسه با دوران های حکومتی دیگر بسیار کوتاه تر از این است اما در همین مدت کوتاه، ناپلئون آنقدر در تاریخ اروپا و جهان تأثیر عمیق گذاشت که پس از قرن ها همچنان به خاطر همگان مانده است. زندگی پر فراز و نشیب او و اقدامات و کارهایش سلسله بلند جالبی برای تحقیق و تفحص در تاریخ اخیر جهان را رقم زده که سبب شده است مورخان و تاریخ پژوهان تحقیقات زیادی را در مورد دوران زندگی و دوران امپراطوری وی انجام دهند.
زندگی ناپلئون قبل از ارتش
ناپلئون در سال ۱۷۶۹ در جزیره کرس فرانسه متولد شد؛ او را با عنوان ناپلئون دی بووناپارته و به عنوان یک کاتولیک غسل تمعید دادند؛ سال ها بعد و در جریان ازدواج ناپلئون در سال ۱۷۹۶ خود او نام خود را به ناپلئون بناپارت تغییر داد.
بین سالهای ۱۷۶۸ و ۱۷۶۹ جزیره کرس توسط فرانسه فتح شد و قبل از آن این جزیره یک منطقه کمابیش مستقل بود و جمهوری جنوا به طور نامحدود آن را کنترل می کرد.
مادر ناپلئون ماریا لتیزیا بووناپارته و پدرش كارلو ماریا دی بووناپارته هر دو طرفدار حكومت فرانسه بودند و اعضای خانواده توسط دولت فرانسه به عنوان نجیب زاده فرانسوی شناخته می شدند و همین هم باعث شد که ناپلئون بتواند به عنوان اشراف زاده در یک مدرسه نظامی شرکت کند و از آموزش های لازم را دریافت نماید؛ این موضوع بعد ها مسیر او را به عنوان افسر توپخانه هموار کرد.
بناپارت در مدرسه نظامی در Brienne فرانسه از سال ۱۷۷۹-۱۷۸۴ تحصیل کرد اما این دوره پنج ساله نتوانست به او کمک کند تا به زبان فرانسه مسلط شود؛ پس از بازگشت از Brienne بناپارت به اكول میلییتایر که یک آكادمی پیشرفته نظامی در پاریس بود رفت و در سال ۱۷۸۵ فارغ التحصیل شد و به عنوان افسر توپخانه در ارتش فرانسه منصوب شد.
ناپلئون بناپارت اول، امپراتور فرانسه
نفوذ بناپارت به عنوان کنسول نخست به طور پیوسته افزایش می یافت و در سال ۱۸۰۴ پس از برگزاری همه پرسی رای به امپراطوری وی داده شده و همه این ماجراها تنها در طی یازده سال رخ داد که در طی آن یک افسر توپخانه گمنام خرده اشرافی تبدیل به امپراطور یک کشور می شود و این ها همه را مدیون خوش شانسی های مستمر و البته نبوغ بی سابقه نظامی خویش بود.
بعد از آن که ناپلئون توانست حکومت کنسولی را منحل نماید و به کمک همه پرسی به مقام امپراطوری برسد برای نگه داشتن قدرت، از سانسور برای جلوگیری از ابراز هرگونه مخالفت استفاده کرد. اما شاید ناپلئون تنها نبوغ نظامی نداشت و در تبلیغات و پروپاگاندا نیز استعدادی داشت؛ وی بی شک در کنار هنر جنگ ترفند هایی را نیز از هنر سیاست می دانست؛ سخن جالبی از او گفته شده با این مضمون که ” بهترین راه سلطنت، سلطنت بر قلوب است.” یکی از شگرد های خاص او برای همراه کردن اذهان و افکار عمومی با خود و نفوذ در قلب مردم فرانسه این بود که دستور داد تا نقاشی های باشکوهی از وی کشیده شود و این تصاویر در مجامع و ساختمان های عمومی به طرز برجسته ای به نمایش گذاشته شود؛ به این ترتیب ناپلئون می خواست دل مردم را نرم کرده و در ذهن و قلب آن ها رسوخ نماید.
ناپلئون با سرنوشت لویی شانزدهم، آخرین پاداشاه فرانسه آشنا بود و می دانست حکمرانی که از همراهی مردم بی بهره باشد و حتی بدتر از آن مورد نفرت آن ها واقع شود سرنوشتی جز نگون بختی و از دست دادن سر خود ندارد لذا این فرمانده زیرک نظامی بیش از هر چیزی با برجسته سازی خدمات یازده ساله خود به فرانسه به شدت از وجه عمومی اش در نزد افکار عمومی محافظت می کرد. معروف است ژرمین د استئل رمانی را منتشر کرد که در آن از بناپارت انتقاد شده بود و ناپلئون بعد از فهمیدن ماجرا در سال ۱۸۰۳ وی را از فرانسه تبعید کرد. ژرمین د استئل در زمان تبعید راجع به ناپلئون بناپارت نوشت: ” در فرانسه فقط یک نفر وجود دارد … یک نفر است که می بیند. یک نفر که تنها اوست که به عنوان ملت شناخته می شود، کسی غیر از او نمی تواند چیزی را تشخیص دهد. او کسی است که پیشدار ما و مرکز و ثقل همه چیز است.”
Ещё видео!