:اشعار صوفی عشقری
عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود
جان دادنم به خاک درت رایگانه بود
يكدم وصال یار نديدم به عمر خویش
با آنکه آرزوی دلم جاودانه بود
رفتم که قصد خویش بگیرم ز دام زلف
افسوس روی دلبر من در میانه بود
آن روزها چه شد که غم یار داشتم
یادش بخیر باد چه زیبا زمانه بود
پرسیدم از کسی که دلم را ندیده؟
گفتا به گریه از پی شوخی روانه بود
این پیچ و تاب کاکل عنبر فشان تو
یعنی برای مرغ دلم آشیانه بود
یاد آن زمان که من دل صد پاره داشتم
پر زلف تابدار کسی همچو شانه بود
بر هربتی اطاق جداگانه داشتم
مثل انار بین دلم خانه خانه بود
در خوب ناز رفته یی ای نازنین چرا
این عرض حال عشقری پیشت فسانه بود
............................................................
دکلمه شعر توسط سنیه حبیبی
تدوین توسط سید یوسف حبیبی
Ещё видео!