مولا ممد جان اجرای زندهٔ شکیلا در سال ۱۹۹۶
Shakila Classicals
1996 Live in Concert
www.shakila.com
بیا که بریم به مزار مُلاممَدجان*[۲] سَیلِ*[۳] گُلِ لالهزار وا وا دلبرجان
به دربار سخیجان گله دارم یخن *[۴] پاره ز دست تو نگارم
پس از مرگم بیایی بر مزارم مدامم در دعا در انتظارم
بیا که بریم به مزار ملاممدجان سیل گل لالهزار وا وا دلبرجان
به تن کردی گلم رَختِ*[۵] سیاه را کنم تعریف یار بیوفا را
به دنیا مه*[۶] اگه غمخوار ندارم بگیرم دامن شیر خدا را
بیا که بریم به مزار ملامامدجان سیل گل لالهزار وا وا دلبرجان
بیا زیارت کنیم شیر خدا را به چشم مالیم همان قلف*[۷] طلا را
مه*[۸] دعا میکنم آمین بگوین خدا کامیاب کنه هر دوی ما را
بیا که بریم به مزار ملامامدجان سیل گل لالهزار وا وا دلبرجان
ملا ممدجان
داستان عاشقانهٔ عایشه و ملامحمدجان
سرود ملامحمدجان در بیان سوزِ دل عایشه، دختر عاشقی است که نذر گرفته در ایام نوروز به مزار شریف برود و در جوار آرامگاه مولا علی دعا کند، تا آرزویش که رسیدن به ملامحمدجان است برآورده گردد.
در رابطه با داستان عاشقانه عایشه و ملامحمدجان در کتابهای مربوط به تاریخ هرات و اخبار و روزنامهها بارها مطالبی نوشته شده و رادیو افغانستان نیز در سالهای دهه پنجاه خورشیدی این داستان را چندین بار نشر نمود. روایت داستان عاشقانهٔ عایشه و ملامحمدجان به این شرح است:
در عهد فرمانروایی تیموریان در هرات، به ویژه در عصر سلطان حسین بایقرا (فرمانروایی: ۱۵۰۶–۱۴۶۹ م)، مردم از تمام قلمرو آنان در نوروز به مسجد کبود به مزار شریف میآمدند و دولت خرج عروسی جوانانی را که در مزار شریف عروسی میکردند میپرداخت. دوران تیموری عصر شکوفایی هنر در هرات بود و مدارس متعددی در این شهر تأسیس شد و شاگردان در این مدارس به تحصیل علوم و فنون مختلفه میپرداختند. یکی از این مدارس، مدرسهای بود در نزدیکی سرحدیده در شمال شهر هرات و به جوار زیارت ملاحسین واعظ کاشفی. یکی از طلاب مدرسه به نام ملامحمدجان همه روزه از محل سرحدیره تا چشمه قلمفور که نزدیک زیارت مولانا عبدالرحمن جامی است پیاده طی مینمود و صرف و نحو حفظ میکرد، ساعتی در کنار چشمه میآسود و شکرانه به جای میآورد. یکی از روزها جمعی از دختران سرحدیره با عایشه که دختر یکی از افسران مقرب دربار تیموریان بود غرض گرفتن آب از چشمه قلمفور میرفتند و ملامحمدجان هم واپس رهسپار مدرسهاش بود. درکنارچشمهدرحال وضوگرفتن بوکه ناگهان بادی با تندی وزیدن گرفت و روسری عایشه را از سرش پرانده و باد آن را نزدیک پای ملامحمدجان آورد. عایشه خواست تا روسریاش را بگیرد در همین اثنا چشم ملامحمدجان به عایشه میافتد و هر دو دلباخته هم میگردند.
سر از این تاریخ ملامحمدجان و عایشه عاشق و دلباخته یکدیگر میشوند. ملامحمدجان صرف و نحو را کنار میگذارد و به فکر ازدواج با عایشه میشود و از خانوادهاش خواستگاری مینماید، چون ملامحمدجان طالبالعلم بیبضاعتی میباشد پدر عایشه موافقت نمینماید.
این دو عاشق دلباخته نذری را بر عهده میگیرند، در صورتیکه ازدواجشان صورت پذیرد در ایام میلهٔ گل سرخ*[۱] به مزار شریف رفته و مدتی را در آرامگاه علی خاکروبی نمایند. عایشه همواره با دختران سرحدیره در بین عصر و شام به چشمه قلمفور غرض گرفتن آب میرفت و در جمع آنها با سوز و درد این آهنگ را با خود زمرمه میکرد:
Ещё видео!