راوی داستان های ممنوعه زندگی
سلام اسم من طنازه اصالتاً کرد هستم و در حال حاضر توی دهه ۳۰ سالگی زندگیم به سر میبرم.
امروز تصمیم دارم یه داستان که به حدود ۱۰ سال پیش مربوط میشه رو براتون تعریف کنم امیدوارم از این داستان لذت ببرید.
من از اون دسته از آدما بودم که اوایل زندگیم مخصوصاً اون زمانی که نوجوان بودم خیلی از زندگیم گله داشتم به خاطر اتفاقاتی که توی زندگیم افتاده بود همیشه غصه میخوردم و یه علامت سوال بزرگ توی ذهنم بود اونم بابت این بود که دلیل به وجود اومدنم چیه.
میتونم بگم بزرگترین آرزوی من توی زندگی چیزی بود که خیلی از آدما به راحتی اونو داشتن اونم یه خانواده بود ؛ !
بزرگترین آرزوی من از همون دوران کودک دشمن خانواده بود اونم به خاطر این بود که پدر و مادرم زمانی که من نوزاد بودن از همدیگه جدا شده بودند و از ابتدا هم اصلاً دوست نداشتند من به این دنیا بیام.
پدر و مادر من دختر عمو و پسر عمو بودن خودشون اصلاً مایل به ازدواج با همدیگه نبودن و دلیل ازدواجشون پدربزرگام که در واقع برادر بودن ، هستن.
💥 برای عضویت در کانال، فقط کافی است روی لینک زیر کلیک کنید نمایید!
[ Ссылка ]
ویدیوهای مرتبط باداستان های واقعی
داستان واقعی | داستان رابطه دکتر با مامانم | صدای آه و ناله دکتر و مادرم و ازاتاق شنیدم و...
[ Ссылка ]
"خوش آمدید به کانال ما، به جایی که دنیای پیچیدهٔ روابط ممنوعه و داستان واقعی زندگی برای شما عزیزان روایت میکنیم. در اینجا داستانهایی از روابطی پر از رمز و راز، باورنکردنی و شگفتآور را با ما تجربه کنید. با ما همراه شوید تا در تاریکیهای جانبازان خیانت و اینتریگ پردهبازی کنیم."🌟🌟🌟
💥 برای عضویت در کانال، فقط کافی است روی لینک زیر کلیک کنید نمایید!
[ Ссылка ]
داستانمان
dastaneman
راوی داستان های ممنوعه زندگی
داستان واقعی
رادیو داستان
داستان های فارسی
داستان واقعی عاشقانه
داستان عاشقی
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
#داستان_واقعی
#پادکست
#رادیو_داستان
#داستانمان
#داستان
Ещё видео!