در قرآن کریم غیب یک معنا بیشتر ندارد و آن هم در معنای امر پنهانی، ولی به صورت گسترده به چند صورت مصداقی آمده است. غیب مقید، غیب گسترده، غیب خلقی، غیب صفتی و غیب فردی و نیز غیب حقی که وصف پروردگار است. از ۴۸ بار واژه (الغیب) که در قرآن کریم آمده تنها یک مورد آن نسبت به پروردگار است و دیگر موارد هیچ کدام بار معنایی این (الغیب) را ندارد. میتوان گفت میخی که به عالم هستی کوبیده میشود تنها یک واژه است و آن (الغیب) در یؤمنون بالغیب است و موارد و مصادیق دیگر همگی دارای خصوصیات دیگری است.
در مباحث اسمای قرآنی سخن ما این است که اگر اسمی در قرآن کریم کم و یا بسیار بیاید در هر دو صورت عظمت آن اسم را میرساند، هر چند قلت اسمی نشان عظمت بیشتری است. با این مبنا میتوان همه اسمای الهی را یک سو و «صمد» را سوی دیگری نهاد. این اسم یک بار در قرآن کریم آمده است از این رو میتوان آن را سید اسمای الهی خواند؛ چه در میان اسمای ذاتی و چه در میان اسمای فعلی. اسما در عالم زیاد است ولی هیچ کدام صمد نیست. غیب هم در عالم زیاد است ولی جز یک مورد هیچ کدام خدا نیست. اگر این ادعا ثابت شود که در قرآن کریم تنها یک غیب است که اسم پروردگار است چند معنایی که در کتابها برای غیب آمده باطل خواهد شد. البته اثبات این سخن نیازمند دقت و تحقیق است و فرصت و کار بسیار روی قرآن کریم را میطلبد. باید برای این کتاب الهی فرصت ویژه و کافی گذاشت؛ کتابی که متأسفانه مهجور گشته است و مدعی بسیار دارد. کتابی که در عظمت آن همین بس که انبیا شاگرد مکتب آن هستند.
خداوند همه هستی خویش را به غیب منتهی کرده است. پس متقین چه انسانهای والا و بالا مرتبهای هستند که خداوند در وصف نخستین آنان فرموده است آنان به غیب و خداوند ایمان میآورند و پس از عمل و کار به وحی و قیامت ایمان میآورند.
در مباحث معرفتی بیان نمودهایم که محبوبین کسانی هستند که ایمان خود را با پیامبر آغاز نمیکنند بلکه آنان نخست خدا را میبینند. (اللهم عرّفنی نفسک فانّک ان لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیک…) کسی که نخست با خداوند کار را آغاز میکند و معرفت نفس خداوند را از خود او میخواهد دیگر مشکلی با پیامبر، دین و مردمان ندارد. افرادی دچار چالش با انبیا و اولیا میشوند که با خداوند مشکل دارند. در این دعای وارد شده سخن بر سر معرفت است و نه علم چراکه گفتیم خداشناسی با علم به دست نمیآید و علم در وصول به این راه ناقص است. تقاضای معرفت از خداوند بدون واسطه است و کسانی که واسطه در معرفت میخواهند محبین هستند. آنان چون در سیر صعود هستند و از پایین به بالا میروند باید کسی باشد که دستگیری از آنان نماید ولی محبوبین سیر نزولی دارند و از بالا به پایین میآیند چنین نیستند. کسانی که از پایین به سمت بالا میروند نخست باید به مدرسه روند و معلمی به آنها (الف، با) بیاموزد و مراحل صعودی را یک به یک طی کند. محبین هم در ابتدا باید به امام و سپس پیامبر و پس از آنها به خدا برسند که روشن نیست آیا به آن مرحله برسند و یا خیر بر خلاف آنان که آن سویی هستند. متقین گروه دوم هستند هر چند آنان هم در بین خود مراتب دارند. متقین را نباید با ناس یکی دید و یکی انگاشت بلکه عیار آنان از مردم عادی بسیار بالاتر است. محبوبین وقتی چشم باز میکنند تنها خدا را میبینند و راهی صاف و خالی در جلوی خویش میبینند. اینان نیازمند مشعل نیستند و مشعل برای گروه دوم است. مشعل هدایت پیامبران، رسولان دیگری نیست و تنها خداست که خود مشعل ساز و مشعل آور آنان است وگرنه تسلسل لازم است. رسولان الهی مشعل برای کسانی هستند که میخواهند راه رفتن بیاموزند نه آنان که پای برهنه چنان میدوند که کسی جلودار آنان نیست و متقین چنین هستند. پس متقین برای ایمان به خدا نیازمند انبیا نیستند همان گونه که انبیا خود پیامبری نداشتند. آنان برای ایمان به خدا نیازمند امام هم نیستند همان گونه که امامان علیهماالسلام خود امام نداشتهاند. البته ساختار عمومی جامعه نیازمند امام و پیامبر است. آنهایی که از بالا آمدهاند از وقتی که چشم باز نمودهاند خدا را دیدهاند از این رو اکنون هم به هر چه بنگرد خدا را میبینند.
یکی وقتی به دریا مینگرد دریای خدا را میبیند و نه خدا را. یکی هم دریا را میبیند و هم خدا را. یکی هم وقتی به دریا مینگرد دریا را نمیبیند بلکه خدا را میبیند. اما ما میگوییم اگر کسی غیب را ببیند، همه را که میبیند گمان میکند که خداست. به هر که مینگرد میگوید گمانم که تویی، تویی، تویی.
متقین نخست ایمان به غیب میآورند و سپس به وحی و هر چه پیش و پس این دو است ایمان میآورند. کسی که به غیب (خداوند) ایمان میآورد در پی چیز دیگری نیست و هر چه او گفت میپذیرد. معرفت به این غیب خود ایمانآور است. کوهنوردها نخست قلاب را به شکاف کوه میاندازند و آن را محکم میکنند و سپس با کمک آن بالا میروند و اگر قلابی را که بستهاند از شکاف در آید هر چه بالاتر رفته باشند آسیب بیشتری میبینند؛ (والمخلَصون فی خطر عظیم). اعتقاد و معرفت نسبت به خداوند هم این چنین است. هر مشکل معرفتی که برای انسان پیش میآید به خاطر مشکل داشتن با خداوند است وگرنه کسی با پیامبر و امام مشکلی پیدا نمیکند چراکه آنان تنها بشیر و نذیر هستند. عدم اعتقاد به قیامت هم به خاطر عدم اعتقاد به خداست چراکه آن هم از جانب خداست. اعتقاد به ملایکه نیز این چنین است زیرا ملایکه پس از وحی شناخته میشوند و وحی هم پس از اعتقاد به خداوند. به عبارتی سایر اعتقادات در زیر مجموعه غیب و خداوند به شمار میروند و طفیلی و غفیلی هستند. تا خداوند در وجود انسان جا نیفتد ایمان تحقق پیدا نمیکند.
آیت الله العظمی محمدرضا نکونام
Ещё видео!