مثنوی همایون.
.
.
این مثنوی را در نظر داشتم تا در برنامه بزرگداشت استاد عزیزم...محمود فرهمند در تاریخ بیست و سوم تیرماه چهارصد و یک اجرا کنم ، ولی در روز آخر منصرف شدم . به دو علت که اولا از نظر اجرا به حد مطلوب جا نیفتاده بود و هم اینکه در شلوغی چنین برنامه ای به درستی شنیده و مفهوم نمیشد. ولی دوست دارم که این قطعه را که به یاد شان نواخته ام را به استاد فرهمند تقدیم کنم... که چنین آتشی را به نیستان ما انداخت.
استاد محمود فرهمند در زمانه سختی شروع به ساخت تار نمودند که این حرفه از میان صنایع دستی و سنتی تقریبا حذف شده بود ، و ایشان با همت و تلاش بسیار سعی در اشاعه این هنر نمودند... به علاوه انسانیت و خصایل نیک ایشان همیشه برای نسل ما مثال زدنی است...
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا مشغول کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت : کین آشوب چیست
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش : بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
زان که میگفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
Ещё видео!