🚩 به استقبالِ پاییزِ ۱۴۰۳ با احسان طبری
✍🏼 بند ۴ دفتر «با پچپچۀ پاییز» - نثرِ موزون
بر زانوهائی خَسته از سالیان ، در این بامدادِ نیلیِ مِهر ماه، به سویِ باغهایِ شوُریدۀ خزانی میروم وُ جالیزهای مَتروُک. پَنجههایِ لَک وُ پیس و گِلآلودِ مو وُ پیچَک، شانههایم را میسایَند. جادۀ کبود ریگها میژَکند.
چمن پاکوفته است وُ زَرد، زمین باران شُسته است وُ سَرد، چالهها زنگاربَسته وُ پُر دَرد.
شمعدانیِ گُلیفامی چون لالهعروسان در نورِ روز میلرزَد . رِخنههای مُعجِزآسایِ روشنی است در جِرمهای تیره. زَرگری افسوُنگر است که از جسمِ مُرده، زَبَرجد وُ الماس میسازد.
و گنبدِ صِیقلیِ بادمجان در جالیز و اطلسِ سُرخِ گوجهها و قُبۀ کُرکینۀ بِهِ زرّین، آوَنگان از شاخههای بنفش. و نقّاش، استادی است به سالْخوردگیِ سَنگها.
آنسویِ سروْنازها بامیوههای صَمغآلود، رقصِ دَرهَمپیچِ شاخههای بید، و درَختچههایِ شُعلهزَن.چَنبَرۀ غوغاگرِ زنبور بر گِردِ گلِ مینا، و تَقلّای اوباشانۀ خرمَگسی بر جدارِ شیشه ها.
گرما میگریزد، روشنی فُرو میکاهد و این هر دو، گوهَرِ زیستن است.
گنجشکها بر چفتِ چوبینِ زَرد خود را میجورَند. دیوارهایِ چینهای باغ را در حِصار گرفته. در پای آنها، علفهایِ سَرسبزِ بهاری به کاهِ زشت بَدَل گردیدهاند.
دو گوسفندِ اَبلَق وُ عَبوس، برگهای پلاسیدۀ شاخهای شکسته را میخایند و وَزَغی مِسینفام، در خَمیازهایِ زشت خُفته است.
نیمی از زندگی بر دریچۀ چَشم نشسته است و به بالْ بالِ مُرغی در فضایِ اِشباع از نور مینگرد. از خاوران تا باختران سِپِهری آغوش گشوده. بر کُنگرههای کوهِ قَفائی، مَلمَلِ برفِ نخُستین جِلوهگری میکند.
بر سَنگ پارۀ چرکین مینشینم. از آن سوی اُفقِ اَخمآلودِ زمان، به مُژدۀ نامَسموُعِ بهار گوش فرا میدهم.
پاییز! پُلی است از زَوالْ تا زایش.
کبودِ یک تیغ، خاموشیِ بیآشوُب، سَگی کِز کرده، گربهای پیر، ایست تاج ِ طلاییِ تبریزیها.
لحظهای از ابَدیّت که از لایِ انگشتانَم ماسِهوار گریخت و میگریزد.
قطعۀ موسیقی کلاسیک مورد استفاده: قسمتی از سمفونی شهرزاد اثر ریمسکی کورساکوف
Korsakov-Scheherazade,op.35-(Karajan)- Lento - Andantino - Allegro molto
مدیریتِ صفحۀ فیسبوک یاران و هماندیشانِ احسان طبری
Friends and fellow thinkers of Ehsan Tabari
Ещё видео!